هفت پسر+ دختر
هفت پسر+ دختر
پارت ۲۳
پسرا همه به هم نگا کردن و با صدای نامجون دویدند تا حدی که توان داشتن در همین هین یونا به آرومی چشماش رو باز کرد چون یکی از تیرا خورده بود بغل گوشش گوشش داشت سوت میزد
ـ اییی گوشم .....پاپا
جیمین یونا رو سفت نگه داشت
=یوناااا تکون نخور اصلاااا
یونا از همه جا بی خبر میخ کوب شد
بالاخره همه به در پارکینگ رسیدن و چند تا تفنگ برداشتن و این یونا رو بیشتر متعجب میکرد جیمین یونا رو سوار ماشین کرد و یه تفنگ برداشت
=اروم باش چیزی نیست باشه
نامجون پاش رو روی گاز گذاشت و با تمام سرعت از اون محل خارج شد
؟ اممم بچه ها
در همین هین یکی صداش در اومد سر همه سمت صدا چرخید یونا با ترس لب زد
+ خ...خ....خو..خونننننن
÷لعنتی تیر خوردی
کسی که تیر خورده بود کوکی بود دستش رو محکم تر به پهلوش فشار داد
$دقیقا واسه همین صداتون زدم
جین نگاهی نگران به کوک کرد و بعد نگاهشو به یونا داد
÷یونا بیا اینجا
یونا که هنوز شکه بود و ترسیده بود با صدایه جین سفت دسته یونگی رو گرفت و فشرد درسته اون با یه قاتل بزرگ شده بود ولی هنوزم از این جور چیزا میترسید همون موقع هم میترسید اون هنوزم نمیتونه خاطرات بدی که فرانک براش ساخته بود رو فراموش کنه یونگی اروم دست یونارو گرفت و بلندش کرد و رو پاهاش نشوند
_ هی یونا اروم باش من اینجام جین چی از یونا میخوای به من بگو
جین نگاهی به یونا کرد و بعد نگاهشو به یونگی داد و سمت کوک رفت
÷ دامن یونا رو پاره کن بده من زخمش رو ببندم خونریزیش بند بیاد
یونگی باشه ای گفت و دامن یونا رو اروم لایه دستاش گرفت و پاره کرد سعی کرد دامن رو اونقدر کوتاه نکنه که زیر دامن دیده شه دامن رو مچاله کرد و سمت جین پرت کرد جین پارچه رو گرفت و لباس کوک رو کمی بالا برد و کوک رو هم جلو اورد و پارچه رو از پشت تا زخمش آورد و محکم بست صورت کوک چروکیده شد و درد رو تا مغزش حس میکرد جین بعد بستن پارچه دست کوک رو روی زخمش فشار ارومی داد
÷همین طوری نگهش دار سعی میکنیم سریع به بیمارستان برسونیمت
اما بعد این حرفش یه تیر از پشت ماشین باعث شکستن شیشه ماشین و جیغ بلند یونا شد یونگی سفت یونا رو به خودش چسبوند نمیدونست چرا داره همچین کاری میکنه فقط.... نگران یونا بود اینکه چیزیش بشه یونا رو کنار هوپی گذاشت و تفنگش رو برداشت و سمت پنجره روی سقف رفت و بازش کرد یونا نگاهی به صورت جی هوپ کرد مثل همیشه نبود جدی بود و خشم ازش میریخت با نگاه کردن به یونا لبخند دلنشینی زد
٪نگران نباش سالم میرسیم بلایی سر هیچکس نمیاد
+ حتی داداش کوکی
کوک نگاهی به یونا کرد و لبخند غلیظی زد جی هوپ با لبخند جواب داد
٪اره حتی داداش کوکی
بنگ بنگ ........
از داستان لذت ببرید و به یکی از ۳ داستان نظر بدید ممنون
پارت ۲۳
پسرا همه به هم نگا کردن و با صدای نامجون دویدند تا حدی که توان داشتن در همین هین یونا به آرومی چشماش رو باز کرد چون یکی از تیرا خورده بود بغل گوشش گوشش داشت سوت میزد
ـ اییی گوشم .....پاپا
جیمین یونا رو سفت نگه داشت
=یوناااا تکون نخور اصلاااا
یونا از همه جا بی خبر میخ کوب شد
بالاخره همه به در پارکینگ رسیدن و چند تا تفنگ برداشتن و این یونا رو بیشتر متعجب میکرد جیمین یونا رو سوار ماشین کرد و یه تفنگ برداشت
=اروم باش چیزی نیست باشه
نامجون پاش رو روی گاز گذاشت و با تمام سرعت از اون محل خارج شد
؟ اممم بچه ها
در همین هین یکی صداش در اومد سر همه سمت صدا چرخید یونا با ترس لب زد
+ خ...خ....خو..خونننننن
÷لعنتی تیر خوردی
کسی که تیر خورده بود کوکی بود دستش رو محکم تر به پهلوش فشار داد
$دقیقا واسه همین صداتون زدم
جین نگاهی نگران به کوک کرد و بعد نگاهشو به یونا داد
÷یونا بیا اینجا
یونا که هنوز شکه بود و ترسیده بود با صدایه جین سفت دسته یونگی رو گرفت و فشرد درسته اون با یه قاتل بزرگ شده بود ولی هنوزم از این جور چیزا میترسید همون موقع هم میترسید اون هنوزم نمیتونه خاطرات بدی که فرانک براش ساخته بود رو فراموش کنه یونگی اروم دست یونارو گرفت و بلندش کرد و رو پاهاش نشوند
_ هی یونا اروم باش من اینجام جین چی از یونا میخوای به من بگو
جین نگاهی به یونا کرد و بعد نگاهشو به یونگی داد و سمت کوک رفت
÷ دامن یونا رو پاره کن بده من زخمش رو ببندم خونریزیش بند بیاد
یونگی باشه ای گفت و دامن یونا رو اروم لایه دستاش گرفت و پاره کرد سعی کرد دامن رو اونقدر کوتاه نکنه که زیر دامن دیده شه دامن رو مچاله کرد و سمت جین پرت کرد جین پارچه رو گرفت و لباس کوک رو کمی بالا برد و کوک رو هم جلو اورد و پارچه رو از پشت تا زخمش آورد و محکم بست صورت کوک چروکیده شد و درد رو تا مغزش حس میکرد جین بعد بستن پارچه دست کوک رو روی زخمش فشار ارومی داد
÷همین طوری نگهش دار سعی میکنیم سریع به بیمارستان برسونیمت
اما بعد این حرفش یه تیر از پشت ماشین باعث شکستن شیشه ماشین و جیغ بلند یونا شد یونگی سفت یونا رو به خودش چسبوند نمیدونست چرا داره همچین کاری میکنه فقط.... نگران یونا بود اینکه چیزیش بشه یونا رو کنار هوپی گذاشت و تفنگش رو برداشت و سمت پنجره روی سقف رفت و بازش کرد یونا نگاهی به صورت جی هوپ کرد مثل همیشه نبود جدی بود و خشم ازش میریخت با نگاه کردن به یونا لبخند دلنشینی زد
٪نگران نباش سالم میرسیم بلایی سر هیچکس نمیاد
+ حتی داداش کوکی
کوک نگاهی به یونا کرد و لبخند غلیظی زد جی هوپ با لبخند جواب داد
٪اره حتی داداش کوکی
بنگ بنگ ........
از داستان لذت ببرید و به یکی از ۳ داستان نظر بدید ممنون
۱۹.۴k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.