بچه ها یه چی میگم که دیگه پارم نکنید
اولیش درباره ی ازدواج اجباری اولا من خودمم سرش گریم گرفت بعد من از شانس خوبم هم داشتم آهنگ غمگین گوش میدادم و مینوشتم پس منم واقعا سرش گریه کردم بعدشم من اصلا میخواستم داستان رو بدتر بنویسم ولی تا پارت ۳ که نوشتم نظرم عوض شد و اینجوریش کردم پس ازم تشکر کنید اون حالتی ننوشتم😁😁😁
دوم درباره ی رمان مافیای من
داستان لو میره ولی این فصل پایانش غمگینه ولی پایان پایانش (یعنی آخرین فصلش) شاده پس جان جاتون پارم نکنید
دوم درباره ی رمان مافیای من
داستان لو میره ولی این فصل پایانش غمگینه ولی پایان پایانش (یعنی آخرین فصلش) شاده پس جان جاتون پارم نکنید
۶.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.