𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞
<<𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞>>
𝐏𝐚𝐫𝐭12
تو راه با ماشین داشتیم میرفتیم به سمت دانشگاه تا یهو ماشین با یچیزی تصادف کرد..
راننده ته: فکر کنم زدم به کسی
ته: اخراجی الانم گورتو گم کن
ته از ماشین پیاده میشه اما با چیزی که میبینه بی حرکت میشه اون دختری که با ماشین بهش زد دقیقا شبیه ات بود
ته که از دلتنگی ات با عکس ات میخوابید دخترو بیهوش کرد و گذاشت توی ماشین و رفت عمارتش
براید استایل بغلش کرد و گذاشتش توی اتاقی که برای ات بود همه چیزش دخترونه بود
چندساعت گذشته بود دختر بیدار نمیشد تهیونگ میره تا آب بخوره..
ویو دختره
چشمام رو که باز کردم تویه اتاق بودم همه چیزش صورتی و گوگولی بود ولی من با یه ماشین تصادف کردم اینجا کجا..
.. تا در باز شد حرفش نصفه موند..
تهیونگ: ات خوبی خودتی بگو که تویی
دختره.: ات کیه دیگه؟ من تازه اومدم سئول که شما من رو آوردی اینجا عزیز خب دیگه خندیدیم من برم
تهیونگ: من تازه پیدات کردم ولت نمیکنم که(خمار)
میا: لطفا بزارید من برم
ته نزدیک میشه به میا
میا: لطفا برید عقب
ته: خیلی شبیهشی داری تحریکم میکنی.
میا ته رو پرت میکنه رو تخت و فرار میکنه
ته: نگهبان بگیرشش
نگهبان: بفرمایید ارباب دختره رو آوردیم
میا: آی دستم درد میکنهه ولم کنن
ته: دستت؟.. میشه ببینم؟
میا: معلومه که نمیشه
ته:خب خب ببین من تورو آوردم که خدمتکار بشی برو از آجوما بپرس چیکار باید بکنی
میا: منطقیه جایی ندارم برم قبول میکنم
خماری 😂🗿
𝐏𝐚𝐫𝐭12
تو راه با ماشین داشتیم میرفتیم به سمت دانشگاه تا یهو ماشین با یچیزی تصادف کرد..
راننده ته: فکر کنم زدم به کسی
ته: اخراجی الانم گورتو گم کن
ته از ماشین پیاده میشه اما با چیزی که میبینه بی حرکت میشه اون دختری که با ماشین بهش زد دقیقا شبیه ات بود
ته که از دلتنگی ات با عکس ات میخوابید دخترو بیهوش کرد و گذاشت توی ماشین و رفت عمارتش
براید استایل بغلش کرد و گذاشتش توی اتاقی که برای ات بود همه چیزش دخترونه بود
چندساعت گذشته بود دختر بیدار نمیشد تهیونگ میره تا آب بخوره..
ویو دختره
چشمام رو که باز کردم تویه اتاق بودم همه چیزش صورتی و گوگولی بود ولی من با یه ماشین تصادف کردم اینجا کجا..
.. تا در باز شد حرفش نصفه موند..
تهیونگ: ات خوبی خودتی بگو که تویی
دختره.: ات کیه دیگه؟ من تازه اومدم سئول که شما من رو آوردی اینجا عزیز خب دیگه خندیدیم من برم
تهیونگ: من تازه پیدات کردم ولت نمیکنم که(خمار)
میا: لطفا بزارید من برم
ته نزدیک میشه به میا
میا: لطفا برید عقب
ته: خیلی شبیهشی داری تحریکم میکنی.
میا ته رو پرت میکنه رو تخت و فرار میکنه
ته: نگهبان بگیرشش
نگهبان: بفرمایید ارباب دختره رو آوردیم
میا: آی دستم درد میکنهه ولم کنن
ته: دستت؟.. میشه ببینم؟
میا: معلومه که نمیشه
ته:خب خب ببین من تورو آوردم که خدمتکار بشی برو از آجوما بپرس چیکار باید بکنی
میا: منطقیه جایی ندارم برم قبول میکنم
خماری 😂🗿
۲.۹k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.