دریچه مخفی عشق پارت۱
ات+ (بقیه شخصیتا با اول اسم گفته میشن)
ات
داشتم با رولی(گربه ات)بازی میکردم و کتاب داستان میخوندم اسم داستان دریچه ی مخفی عشق بود عاشق این داستان بودم و سری جدیدش اومده بود شاید پریروز این داستان ۳۰۰ صفه ای رو خریدم ولی ۱۸۷ صفه شو خونده بودم از بس که این داستانو دوست داشتم. مامان و بابا بیرون رفته بودن و منم تو خونه تنها بودم.
.
.
.
خ(خدمتکار): ات خانوم تشریف بیارید شام حاضره
+ باشهه الان میام
ات
شامو خوردم و تشکر کردم.راهی اتاقم شدم تا آماده بشم.قرار بود با دوستام بریم بار. لباسمو که کمی هم باز بود پوشیدم(استغفرالله🗿📿)
گوشیمو برداشتم تا به رزیتا (بچه ها رزی صداش میکنن یه اسمه خواننده و اینا نی)
زنگ بزنم.
.
.
+الو رزی حاضرین؟ بیام دنبالتون؟
ر:آره بابا حاضریم.زود باش فق
+باشه الان میام
.
.
بیب بیب(مثلا صدای بوق ماشین ات برای اومدن بچه ها🗿)
.
راوی
رزی و سولا و لیا سوار ماشین شدن و شما هم ماشینو روشن کردید و با سرعت زیاد رفتید تو جاده
.
.
س:ات یادته چند ماه قبل به ی باری میرفتیم؟
+اهوم
س: وقتی رسیدیم اونجا مستقیم میری تا وقتی که به کوچه ها برسیم بعد دو تا کوچه روبروی هم هستن میپیچی به کوچه راستی ته اونجاس بار جدید
+اوکیه
.
.
بعد رسیدن به بار
ل:ایندفعه خوشگل تره
ر:آره راس میگی
.
.
داخل شدینو و کارکنا اومدن پالتو ها تو نو گرفتن.
ل:جیمینننن دلم برات تنگ شده بودددد
ج:منم عشقممم
.
.
ل:بچه ها منو جیمین بریم.
س:کجا با این عجله؟؟
ل:باور کنم که نمیدونی😏؟
س:باشه بابا برو ولی زیاده روی نکن که نتونی راه بری.
ل:قول نمیدم(استغفرالله 🗿📿)
+هعیییی روزگار
ل:باشه دیگه من رفتم.فعلا
این داستان ادامه دارد...
اسلاید۲لباس این۴تا دخترعزیز🗿📿.هرکدومو میخواین برا هر کدوم که دوست دارین در نظر بگیرین فق اون لباس مشکی پاینی رو سرمه ای در نظر بگیرین🙂
برام بنویسید کدومو برا کی در نظر گرفتید❣️
شرط پارت بعدی
۲۰لایک
۱۰کامنت
💌لاویو💌
ات
داشتم با رولی(گربه ات)بازی میکردم و کتاب داستان میخوندم اسم داستان دریچه ی مخفی عشق بود عاشق این داستان بودم و سری جدیدش اومده بود شاید پریروز این داستان ۳۰۰ صفه ای رو خریدم ولی ۱۸۷ صفه شو خونده بودم از بس که این داستانو دوست داشتم. مامان و بابا بیرون رفته بودن و منم تو خونه تنها بودم.
.
.
.
خ(خدمتکار): ات خانوم تشریف بیارید شام حاضره
+ باشهه الان میام
ات
شامو خوردم و تشکر کردم.راهی اتاقم شدم تا آماده بشم.قرار بود با دوستام بریم بار. لباسمو که کمی هم باز بود پوشیدم(استغفرالله🗿📿)
گوشیمو برداشتم تا به رزیتا (بچه ها رزی صداش میکنن یه اسمه خواننده و اینا نی)
زنگ بزنم.
.
.
+الو رزی حاضرین؟ بیام دنبالتون؟
ر:آره بابا حاضریم.زود باش فق
+باشه الان میام
.
.
بیب بیب(مثلا صدای بوق ماشین ات برای اومدن بچه ها🗿)
.
راوی
رزی و سولا و لیا سوار ماشین شدن و شما هم ماشینو روشن کردید و با سرعت زیاد رفتید تو جاده
.
.
س:ات یادته چند ماه قبل به ی باری میرفتیم؟
+اهوم
س: وقتی رسیدیم اونجا مستقیم میری تا وقتی که به کوچه ها برسیم بعد دو تا کوچه روبروی هم هستن میپیچی به کوچه راستی ته اونجاس بار جدید
+اوکیه
.
.
بعد رسیدن به بار
ل:ایندفعه خوشگل تره
ر:آره راس میگی
.
.
داخل شدینو و کارکنا اومدن پالتو ها تو نو گرفتن.
ل:جیمینننن دلم برات تنگ شده بودددد
ج:منم عشقممم
.
.
ل:بچه ها منو جیمین بریم.
س:کجا با این عجله؟؟
ل:باور کنم که نمیدونی😏؟
س:باشه بابا برو ولی زیاده روی نکن که نتونی راه بری.
ل:قول نمیدم(استغفرالله 🗿📿)
+هعیییی روزگار
ل:باشه دیگه من رفتم.فعلا
این داستان ادامه دارد...
اسلاید۲لباس این۴تا دخترعزیز🗿📿.هرکدومو میخواین برا هر کدوم که دوست دارین در نظر بگیرین فق اون لباس مشکی پاینی رو سرمه ای در نظر بگیرین🙂
برام بنویسید کدومو برا کی در نظر گرفتید❣️
شرط پارت بعدی
۲۰لایک
۱۰کامنت
💌لاویو💌
۱۵.۲k
۰۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.