خانواده
پارت 43
یونگ: بابااا ( خواب آلود از اتاق اومد بیرون)
کوک: جانن بابااا ( بغلش کردم).. بیا غذا بخور*
یونگ: نام نام
ا/ت: کوک تو بغلش گرفته بودتش و منم بهش غذا میدادم
م/ت: نوه قشنگم چه کیوتتتتتتههه
ب/ک: غذا خوردنشون نگاه کن
م/ک: گوگوللل
ب/ت: چشماش و لب هاش به ا/ت رفته
یونگ: دست زدن*
ا/ت: فدات بشم..خداروشکر میکنم که قراره بابات بخوابونتت
کوک: هر هر هر🫤
*
یونگ: لالا...لالا
یونگ: بابااا ( خواب آلود از اتاق اومد بیرون)
کوک: جانن بابااا ( بغلش کردم).. بیا غذا بخور*
یونگ: نام نام
ا/ت: کوک تو بغلش گرفته بودتش و منم بهش غذا میدادم
م/ت: نوه قشنگم چه کیوتتتتتتههه
ب/ک: غذا خوردنشون نگاه کن
م/ک: گوگوللل
ب/ت: چشماش و لب هاش به ا/ت رفته
یونگ: دست زدن*
ا/ت: فدات بشم..خداروشکر میکنم که قراره بابات بخوابونتت
کوک: هر هر هر🫤
*
یونگ: لالا...لالا
۱۴.۹k
۲۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.