شیرین ترین دروغی که گفتم part ¹²
همه به حرفش خندیدن انگار میدونستند این حرفا از سر اعتماد به نفس نیس فق شیطون بودنش و نشون میده ولی این رفتارش منو یاد مردای دختر باز میندازه
+:خانم سوجین من میرم یکم استراحت کنم
رنگ نگاه خانم سوجین تغییر کرد و با ناراحتی گف:برو عزیزم امروز خیلی خسته شدی
کیم هم که انگار دنبال یه فرصت بود کع به من تیکه بندازه سریع گف
_:این حرفا چیه خانم سوجین..وظیفشونع
با اینکه حرصم گرف ولی چیزی نگفتم و با گفتن شب خش رفتم به اتاق
*******************
سریع دویدم توی پاویون تا لباسم رو عوض کنم در زده شد و سویون سرش رو اورد تو گفت:خواب موندی نه؟
+:ارع
لباسم رو عوض کردم و گفتم:نیم ساعت دیر کردم باید برم کارت بزنم
÷:حالا کع چیزی نشده..تازه هنو سرپرستار هم نیومده
+:بلخره باید کارت بزنم که...از جلو در برو کنار
از جلوی در رف کنار سریع رفتم به سمت دستگاه و کارت زدم و رفتم توی بخش
بع سمت میز رفتم و به خانم یون گفتم:میشع پرونده اتاق ۱۲۹ رو بدین؟
~:ارع
پرونده رو سمت گرفت و گف:بفرمایید
تشکر کردمو شرو کردم به بررسی پرونده
مشغول کار بودم کع دکتر کیم کنارم ایستاد و به خانم یون گف
_:به به خانم یون چند وقتع ندیده بودمت
خانم یون هم که انگار ذوق زده شده بود گف:شیفتم رو عوض کرده بودم
_:راستی خانم یون چع امشب زیبا شدین
~:مرسی دکتر کیم
و بعد شروع کرد به ور رفتن با بینیش که ما رو متوجع کنع
_:کاری با صورتتون کردین...احساس میکنم صورتتون تغییر کرده؟
نگاه کوتاهی به خانم یون انداختم بینیش واقع بد شده بود ولی دکتر کیم به روی خودش نمی اورد
_:فک کنم ابرو هاتون رو نازکتر کردین نع؟
خانم یون هم که انگار قند توی دلش اب شده گف:نا دکتر دماغم رو عمل کردم
کیم با تعجب اغرار امیز گف:واقعا..اصلا معلوم نیس..منو باش فک کردم کع ابروهاتون رو نازکتر کردین...اصلا تغییری نکردین..بینی قبلی تون هم بهتون میومد
این بینی کع دیگه زیباییتون رو صد برابر کردع
خانم یون هم ذوق زدع گف:وای مرسی دکتر کیم چشماتون قشنگ میبینع
_:مگه میشع چشم کسی این همه زیبایی رو نبینه؟
خندهام گرفته بود از حرفای دکتر کیم..خیلی خوب بلد بود دل دخترا رو به دست بیاره
نگاهی بهش انداختم کع اونم با لبخند نگام میکنع...
ادامه دارع
+:خانم سوجین من میرم یکم استراحت کنم
رنگ نگاه خانم سوجین تغییر کرد و با ناراحتی گف:برو عزیزم امروز خیلی خسته شدی
کیم هم که انگار دنبال یه فرصت بود کع به من تیکه بندازه سریع گف
_:این حرفا چیه خانم سوجین..وظیفشونع
با اینکه حرصم گرف ولی چیزی نگفتم و با گفتن شب خش رفتم به اتاق
*******************
سریع دویدم توی پاویون تا لباسم رو عوض کنم در زده شد و سویون سرش رو اورد تو گفت:خواب موندی نه؟
+:ارع
لباسم رو عوض کردم و گفتم:نیم ساعت دیر کردم باید برم کارت بزنم
÷:حالا کع چیزی نشده..تازه هنو سرپرستار هم نیومده
+:بلخره باید کارت بزنم که...از جلو در برو کنار
از جلوی در رف کنار سریع رفتم به سمت دستگاه و کارت زدم و رفتم توی بخش
بع سمت میز رفتم و به خانم یون گفتم:میشع پرونده اتاق ۱۲۹ رو بدین؟
~:ارع
پرونده رو سمت گرفت و گف:بفرمایید
تشکر کردمو شرو کردم به بررسی پرونده
مشغول کار بودم کع دکتر کیم کنارم ایستاد و به خانم یون گف
_:به به خانم یون چند وقتع ندیده بودمت
خانم یون هم که انگار ذوق زده شده بود گف:شیفتم رو عوض کرده بودم
_:راستی خانم یون چع امشب زیبا شدین
~:مرسی دکتر کیم
و بعد شروع کرد به ور رفتن با بینیش که ما رو متوجع کنع
_:کاری با صورتتون کردین...احساس میکنم صورتتون تغییر کرده؟
نگاه کوتاهی به خانم یون انداختم بینیش واقع بد شده بود ولی دکتر کیم به روی خودش نمی اورد
_:فک کنم ابرو هاتون رو نازکتر کردین نع؟
خانم یون هم که انگار قند توی دلش اب شده گف:نا دکتر دماغم رو عمل کردم
کیم با تعجب اغرار امیز گف:واقعا..اصلا معلوم نیس..منو باش فک کردم کع ابروهاتون رو نازکتر کردین...اصلا تغییری نکردین..بینی قبلی تون هم بهتون میومد
این بینی کع دیگه زیباییتون رو صد برابر کردع
خانم یون هم ذوق زدع گف:وای مرسی دکتر کیم چشماتون قشنگ میبینع
_:مگه میشع چشم کسی این همه زیبایی رو نبینه؟
خندهام گرفته بود از حرفای دکتر کیم..خیلی خوب بلد بود دل دخترا رو به دست بیاره
نگاهی بهش انداختم کع اونم با لبخند نگام میکنع...
ادامه دارع
۲.۷k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.