My daddy 😈🍷
My daddy 😈🍷
Part::²⁷
ا/ت:از دست این چرا مجبورم میکنه برم آزمایش بدم اصن چرا من گیر همچین نویسنده ای افتادم
-از خداتم باشه بگم حامله ای که سکته میکنی دختر
ا/ت: پس هستم
-کیرمم نیستی
جیمین: داری با کی حرف میزنی؟!
ا/ت:چی اا این رو میگی با نویسنده داستانم
جیمین:دیگه چی شده تو داری با اون حرف میزنی
صبحونم رو خوردم و بعد از غذا جیمین رفت سر کار منم از فوصت استفاده کردم نوبت دکتر گرفتم
نوبتم فردا بود یقینا چیزی به جیمین نمیگم
فردا::
ویو ا/ت:امروز وقتی از خواب بیدار شدم دیدم جیمین نیست
رفتم پایین دیدم جیمین نیست نگرانش شدم,بهش زنگ زدم
بعد چند بوق برداشت
جیمین:جانم
ا/ت:کجایی
جیمین:ببخشید چاگیا امروز کار برام پیش اومد زود تر اومدم سرکار صبحونت رو اماده کردم بخور
ا/ت:باشه
جیمین:خب عزیزم کاری نداری؟!
ا/ت:نه اا کی میای خونه
جیمین:من دیر میام خونه
ا/ت:باشه مواظب باش
جیمین:باشه تو هم مواظب باش خداحافظ
ا/ت: خداحافظ
ا/ت:شاید این یه فرصت باشه...
صبحونم رو خوردم و به سمت مطب دکتر رفتم بعد از چند دقیقه نوبتم شد و رفتم داخل
دکتر:سلام عزیزم
ا/ت:سلام دکتر
•(دکتر):خب عزیزم اول باره میای اینجا
_(ا/ت):بله اولین باره میام
•:بارداری؟!
_:نمیدونم
•:اوکی بیا الان مشخص میکنم
بیا اینجا دراز بکش
_:دراز میکشه...
دکتر بعد از معاینه میگه::
•:عزیزم متاسفم باردار نیستی...
_:آها باشه
ا/ت بعد از کمی گفت و گو با دکتر از مطب خارج میشه....
شرط:: ¹³⁵⁰
³⁰ لایک
⁵⁰ کامنت
خماریییییییییییییییییییییی
ادامه دارد...
Part::²⁷
ا/ت:از دست این چرا مجبورم میکنه برم آزمایش بدم اصن چرا من گیر همچین نویسنده ای افتادم
-از خداتم باشه بگم حامله ای که سکته میکنی دختر
ا/ت: پس هستم
-کیرمم نیستی
جیمین: داری با کی حرف میزنی؟!
ا/ت:چی اا این رو میگی با نویسنده داستانم
جیمین:دیگه چی شده تو داری با اون حرف میزنی
صبحونم رو خوردم و بعد از غذا جیمین رفت سر کار منم از فوصت استفاده کردم نوبت دکتر گرفتم
نوبتم فردا بود یقینا چیزی به جیمین نمیگم
فردا::
ویو ا/ت:امروز وقتی از خواب بیدار شدم دیدم جیمین نیست
رفتم پایین دیدم جیمین نیست نگرانش شدم,بهش زنگ زدم
بعد چند بوق برداشت
جیمین:جانم
ا/ت:کجایی
جیمین:ببخشید چاگیا امروز کار برام پیش اومد زود تر اومدم سرکار صبحونت رو اماده کردم بخور
ا/ت:باشه
جیمین:خب عزیزم کاری نداری؟!
ا/ت:نه اا کی میای خونه
جیمین:من دیر میام خونه
ا/ت:باشه مواظب باش
جیمین:باشه تو هم مواظب باش خداحافظ
ا/ت: خداحافظ
ا/ت:شاید این یه فرصت باشه...
صبحونم رو خوردم و به سمت مطب دکتر رفتم بعد از چند دقیقه نوبتم شد و رفتم داخل
دکتر:سلام عزیزم
ا/ت:سلام دکتر
•(دکتر):خب عزیزم اول باره میای اینجا
_(ا/ت):بله اولین باره میام
•:بارداری؟!
_:نمیدونم
•:اوکی بیا الان مشخص میکنم
بیا اینجا دراز بکش
_:دراز میکشه...
دکتر بعد از معاینه میگه::
•:عزیزم متاسفم باردار نیستی...
_:آها باشه
ا/ت بعد از کمی گفت و گو با دکتر از مطب خارج میشه....
شرط:: ¹³⁵⁰
³⁰ لایک
⁵⁰ کامنت
خماریییییییییییییییییییییی
ادامه دارد...
۱۰.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.