عاشق روانی
عاشق روانی { پارت ۴۵}
سانزو : تتتتت اسمایلی جان قربونه کله ی صورتیت آروم باش
اسمایلی : خفه شو فعلا فلامینگو 😁💢
سانزو : مردیکه ی یالغوز به کی میگی فلامینگو
و افتادن دنباله هم
دی : امیدوارم همیشه همین شکلی باشیم :)
کوک میدوه میزنه پسه کله ی آگوست دی
کوک : تاریخی حرف نزن پیره مردددد
دی : اگه بگیرمت سالم نمیزارمت چند راند دوس...چیز هیچی 😅 دست و پاتو میشکنم مردیکه ( سوتی تاریخی آگوست دی 🤣)
آگوست بدو کوک بدو
سانزو بدو اسمایلی بدو خلاصه کلی دویدن
بلاخره نشستن...
دی : آخ کمرم مردم وای ای وای ای
شینوبو : پاره شدیم از خنده لعنتی ها 🤣
جین : فقط سوتی تاریخی آگوست دی 😂
دی : خفه شو جینه پدصگگگگ
جین : هویییی به پدره من توهین نکنااااا
دی : ببند دهنتو مردیکه
مینی : بچه ها میدونستید پنجشنبه فستیواله هیولاهاست ؟
دی : راست میگی هاااااا . حالا با کی همراه شم ؟
شینوبو : معلومه مننننن
جین : انگار همه یه نفرو دارن من با سانزو میرم خودش یه پا کد بانوووو
سانزو : گمشو بابا کصافته بیشعور 😐
دی : بی صبرانه منتظره پنجشنه ام
تهیونگ : و همچنین
میتسویا : آگوست دی بهنظرت خواهرام رو بیارم ؟
شینوبو : بیارشون خیلی بانمکن 😂
یونگی : در عینه حال پرو
دی : حق تا ابد
سانزو : چطوری تربیتشون کردی مگه میتسویا ؟
میتسویا : چیکا کنم خب بیشتر تو خونه تنهان معلوم نیست تو اون گوشی هاشون تو دارن به حق ابوالفضل گوشی هاشون بترکه
سانزو : حرف های مامانا ( از خونه افتاد رو پای آگوست دی )
دی : به حق ابوالفضل 🤣🤣🤣🤣
شینوبو : واییییی 🤣😂
انگری : بسه دیگه چقدر میخندید
اسمایلی : توهم که همش اخم کن 😄
چند روز بعد....
همه الان برگشتن و روزه چهارشنبه هست
یعنی یه روز قبله فستیوال..
این داستان ادامه دارد ✋🏻
سانزو : تتتتت اسمایلی جان قربونه کله ی صورتیت آروم باش
اسمایلی : خفه شو فعلا فلامینگو 😁💢
سانزو : مردیکه ی یالغوز به کی میگی فلامینگو
و افتادن دنباله هم
دی : امیدوارم همیشه همین شکلی باشیم :)
کوک میدوه میزنه پسه کله ی آگوست دی
کوک : تاریخی حرف نزن پیره مردددد
دی : اگه بگیرمت سالم نمیزارمت چند راند دوس...چیز هیچی 😅 دست و پاتو میشکنم مردیکه ( سوتی تاریخی آگوست دی 🤣)
آگوست بدو کوک بدو
سانزو بدو اسمایلی بدو خلاصه کلی دویدن
بلاخره نشستن...
دی : آخ کمرم مردم وای ای وای ای
شینوبو : پاره شدیم از خنده لعنتی ها 🤣
جین : فقط سوتی تاریخی آگوست دی 😂
دی : خفه شو جینه پدصگگگگ
جین : هویییی به پدره من توهین نکنااااا
دی : ببند دهنتو مردیکه
مینی : بچه ها میدونستید پنجشنبه فستیواله هیولاهاست ؟
دی : راست میگی هاااااا . حالا با کی همراه شم ؟
شینوبو : معلومه مننننن
جین : انگار همه یه نفرو دارن من با سانزو میرم خودش یه پا کد بانوووو
سانزو : گمشو بابا کصافته بیشعور 😐
دی : بی صبرانه منتظره پنجشنه ام
تهیونگ : و همچنین
میتسویا : آگوست دی بهنظرت خواهرام رو بیارم ؟
شینوبو : بیارشون خیلی بانمکن 😂
یونگی : در عینه حال پرو
دی : حق تا ابد
سانزو : چطوری تربیتشون کردی مگه میتسویا ؟
میتسویا : چیکا کنم خب بیشتر تو خونه تنهان معلوم نیست تو اون گوشی هاشون تو دارن به حق ابوالفضل گوشی هاشون بترکه
سانزو : حرف های مامانا ( از خونه افتاد رو پای آگوست دی )
دی : به حق ابوالفضل 🤣🤣🤣🤣
شینوبو : واییییی 🤣😂
انگری : بسه دیگه چقدر میخندید
اسمایلی : توهم که همش اخم کن 😄
چند روز بعد....
همه الان برگشتن و روزه چهارشنبه هست
یعنی یه روز قبله فستیوال..
این داستان ادامه دارد ✋🏻
۱.۲k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.