part14💀🧟
"سوا"
دستشوبرد زیر لباسم
کوک : سوا جون
سرشو برد نزدیک گوشم
خیلی معذبم...چرا دستشو برده اون پایین...حس عجیبی دارم
سوا : صبر کن سونبه..داری بهم فشار می...میاری..چرا یهو داری اینطوری میکنی..سونبه؟..سونبه برو عقب
کوک : قرار نیس مفت و مجانی انجامش بدی سوا جون
دستشو برد زیر باسنم.
سوا :"سرخ شدن"
کوک : بزار اینجوری بهت بگم..اگه با بدنت عطشمو اروم کنی..قول میدم دیگه مزاحمت نباشم
عقلشو از دست داده...منظورش اون چیزی نیس که فکر میکنم؟
واقعا باید حیوون باشه که تو این وضعیت حش*ری بشه
هولش دادم
سوا : وایسا ولم کن!
منو بغل کرد
کوک : چرا اینقد منو پس میزنی؟..یعنی اینقد سخته برات که با بدنت ارومم کنی؟
سوا : خب..میخوای مثل دفعه قبل بغلت کنم؟
کوک : نه..اونجوری نمیخوام.یادته دفعه قبل چه فکری کردی؟"پوزخند" بیا این دفعه همون کارو بکنیم.
یعنی چی اون کاریو که فک کردم رو بکنیم؟(* ̄∇ ̄)
یعنی واقعا منظورش س....
سوا :"سرخ شدن"ببخشید،ولی من نمیفهمم درمورد چی حرف میزنی
صورتشو نزدیکم اورد
کوک : دروغ نگو..خیلی خوب هم میدونی دارم راجب چی حرف میزنم
دستشو زیر دامنم برد و صورتشو نزدیکتر اورد
سوا : اهه صبر کن، سونبهههه..سونبه تروخدا صبر کن میخوای چیکار کنی؟!!!سونبههههه(بچه گرخید🌚)
از اول میدونستم یه تختش کمه...نه فقد یدونه..بچه از دست رفتتتت
فکر نمیکردم تا این حد پیش بره..واقعا تو این اوضاع میخواد بره تو کارای زارتا زورت؟!!!(بله بله میتونین بخندین😂)
کوک : اههه...کیوت من.سوا جونم..اینشکلی نگام نکن بیشتر حش*ریم میکنه
سوا : ج..جان؟!!!
این دیوونه شدهههههه.نکنه مست کرده؟ این از زامبی بدتره که!!!
سوا : چ..چیکار باید بکنم؟..تحمل منم حدی داره!
ناموصن چی با خودش فک کرده؟! یه جسد اون بیرون افتاده و بوی گند خون میده بعد با بدن و لباس خیسم که چند دقیقه پیش غرق خون بود شق میکنه؟
جونگ کوک تو واقعا دیوونه ای>-<
سعی کردم هولش بدم ولی بیشتر منو به خودش فشار میداد
سوا : اهههه..س..سونبه..ل..لطفا بس کن ا..اههه..خواهش میکنم
یدفه ولم کرد و با صدا نفسمو بیرون دادم چقد زورش زیاده...احساس کردم دل و رودم میخواد از دهنم دربیاد
کوک : پس..یه قولی بهم بده
سوا : قول؟
کوک : اره،قول بده دیگه هیچ وقت از مردن حرف نمیزنی...قول بده بی احتیاطی نمیکنی و خودتو تو خطر نمیندازی
ه..همش همین؟
دستشوبرد زیر لباسم
کوک : سوا جون
سرشو برد نزدیک گوشم
خیلی معذبم...چرا دستشو برده اون پایین...حس عجیبی دارم
سوا : صبر کن سونبه..داری بهم فشار می...میاری..چرا یهو داری اینطوری میکنی..سونبه؟..سونبه برو عقب
کوک : قرار نیس مفت و مجانی انجامش بدی سوا جون
دستشو برد زیر باسنم.
سوا :"سرخ شدن"
کوک : بزار اینجوری بهت بگم..اگه با بدنت عطشمو اروم کنی..قول میدم دیگه مزاحمت نباشم
عقلشو از دست داده...منظورش اون چیزی نیس که فکر میکنم؟
واقعا باید حیوون باشه که تو این وضعیت حش*ری بشه
هولش دادم
سوا : وایسا ولم کن!
منو بغل کرد
کوک : چرا اینقد منو پس میزنی؟..یعنی اینقد سخته برات که با بدنت ارومم کنی؟
سوا : خب..میخوای مثل دفعه قبل بغلت کنم؟
کوک : نه..اونجوری نمیخوام.یادته دفعه قبل چه فکری کردی؟"پوزخند" بیا این دفعه همون کارو بکنیم.
یعنی چی اون کاریو که فک کردم رو بکنیم؟(* ̄∇ ̄)
یعنی واقعا منظورش س....
سوا :"سرخ شدن"ببخشید،ولی من نمیفهمم درمورد چی حرف میزنی
صورتشو نزدیکم اورد
کوک : دروغ نگو..خیلی خوب هم میدونی دارم راجب چی حرف میزنم
دستشو زیر دامنم برد و صورتشو نزدیکتر اورد
سوا : اهه صبر کن، سونبهههه..سونبه تروخدا صبر کن میخوای چیکار کنی؟!!!سونبههههه(بچه گرخید🌚)
از اول میدونستم یه تختش کمه...نه فقد یدونه..بچه از دست رفتتتت
فکر نمیکردم تا این حد پیش بره..واقعا تو این اوضاع میخواد بره تو کارای زارتا زورت؟!!!(بله بله میتونین بخندین😂)
کوک : اههه...کیوت من.سوا جونم..اینشکلی نگام نکن بیشتر حش*ریم میکنه
سوا : ج..جان؟!!!
این دیوونه شدهههههه.نکنه مست کرده؟ این از زامبی بدتره که!!!
سوا : چ..چیکار باید بکنم؟..تحمل منم حدی داره!
ناموصن چی با خودش فک کرده؟! یه جسد اون بیرون افتاده و بوی گند خون میده بعد با بدن و لباس خیسم که چند دقیقه پیش غرق خون بود شق میکنه؟
جونگ کوک تو واقعا دیوونه ای>-<
سعی کردم هولش بدم ولی بیشتر منو به خودش فشار میداد
سوا : اهههه..س..سونبه..ل..لطفا بس کن ا..اههه..خواهش میکنم
یدفه ولم کرد و با صدا نفسمو بیرون دادم چقد زورش زیاده...احساس کردم دل و رودم میخواد از دهنم دربیاد
کوک : پس..یه قولی بهم بده
سوا : قول؟
کوک : اره،قول بده دیگه هیچ وقت از مردن حرف نمیزنی...قول بده بی احتیاطی نمیکنی و خودتو تو خطر نمیندازی
ه..همش همین؟
۲۴.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.