The greatest loves start with hate?
The greatest loves start with hate?
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: ۲۱
• فصل۱
پرش زمانی به روز دادگاه شوگا*
نگهبان:قاضی داره وارد میشه، لطفا بیستید
(قاضی اومد داخل)
قاضی: خب دادستان شروع کن
دادستان: قربان چند روز پیش خانم هان یونا متوجه میشه برادرش هان جه وو چند ساعتی میشه که برنگشنه خونه، بعد به کلابی که برادرش کار میکرده یعنی کلاب ملاریا، اما اونجا میگن اصلا جه وو اون روز نرفته کلاب، اما همون روز صبح یونا و برادرش باهم رفته بودن به کلاب ولی بنا بر دلایلی یونا برمیگرده خونه، بعدش که ما دوربین های کلاب رو چک میکنیم، اصلا فیلمی از روز حادثه وجود نداره
و هیچکدوم از گارسون ها هم چیزی نگفتن اما یکی از گارسون ها به صورت ناشناس با پلیس تماس گرفتن و چیز هایی گفتن
قاضی: گوش میکنم
(دادستان صدای گارسون رو بخش کرد*)
{{گارسون: سلام ایستگاه پلیس؟
پلیس: بله مشکل چیه
گارسون: من یکی از کارکنان کلاب ملاریا هستم، میخوام اطلاعاتی بدم، اون روز جه وو اومد کلاب، ولی وقتی رفت تو اتاق رئیس، صدای داد اومد و بعدش دیگه جه وو ندیدم(بعدش قط کرد)
پلیس:الو؟الو؟}}
دادستان: ما طی برسی هامون متوجه شدیم که از یه تلفن عمومی تماس گرفته شده
قاضی:ممنون، متهم، چه دفاعی داری؟
شوگا: من این اتهامات رو گردن نمیگیرم کار من نبوده
قاضی: وکیل متشاکی، چه چیزی برای ارائه دارید؟
ا/ت: قربان همونطور که متوجه شدید واضحه که کار جناب مین هست
شوگا: دهنتو ببند میگم کار من نیست(عصبی)
قاضی: نظم داد گوه رو بهم نزن جناب مین
وکیل شوگا: جناب قاضی ما تمام این اتهامات رو رد میکنیم
قاضی: حکم دادگاه(همه بلند شدن وایسادن) امروز ۳۰ مه ۲۰۱۹، با توجه به قضاوت من، مین یونگی به اتهام قتل درجه یک و لاپوشونی کردن به حبس ابد متهم میشه، پایان دادگاه!
یونگی: نه نه اینطور نیست خواهش میکن
(یونا یدفه گریش بیشتر شد و قاضی هم از دادگاه رفت بیرون)
ویو ا/ت*
داشتیم با یونا و جین و رزی از دادگاه میرفتیم بیرون که شوگا و دوتا پلیس که دستشو گرفته بودن داشتن از مقابلمون رد میشدن
شوگا روبه پلیسا: میشه چند لحظه باهاش حرف بزنم؟
پلیس: زیاد طول نکشه
شوگا: اوکی
شوگا با عصبانیت تمام جلوم وایساد و گفت: توعم مثل اون داداشت کَنه و فضولی! اگر تو دخالت نمیکردی هیچکی وکیلش نمیشد، فکردی اتفاقی بود گه هیچکی وکالتش رو گردن نمیگرفت؟سعی کردم بهت نامحسوس هشدار بدم ولی توجه نکردی! پس حالا منتظر عواقب کارت باش
پلیس: بریم دیگه کافیه
ویو ا/ت*
خیلی تو شک بودم...یعنی چی که مثل برادرتی؟چه ربطی به برادرم داره؟اون کیه مگه؟اون کاغذ هایی که تو خونه و ماشینم پیدا کردم کار اینا بود؟
شوگا رفت و منو با کلی سوال توی ذهنم تنها گزاشت، یعنی چی؟
_____________
آیا بزرگ ترین عشق ها با تنفر شروع میشه؟
Part: ۲۱
• فصل۱
پرش زمانی به روز دادگاه شوگا*
نگهبان:قاضی داره وارد میشه، لطفا بیستید
(قاضی اومد داخل)
قاضی: خب دادستان شروع کن
دادستان: قربان چند روز پیش خانم هان یونا متوجه میشه برادرش هان جه وو چند ساعتی میشه که برنگشنه خونه، بعد به کلابی که برادرش کار میکرده یعنی کلاب ملاریا، اما اونجا میگن اصلا جه وو اون روز نرفته کلاب، اما همون روز صبح یونا و برادرش باهم رفته بودن به کلاب ولی بنا بر دلایلی یونا برمیگرده خونه، بعدش که ما دوربین های کلاب رو چک میکنیم، اصلا فیلمی از روز حادثه وجود نداره
و هیچکدوم از گارسون ها هم چیزی نگفتن اما یکی از گارسون ها به صورت ناشناس با پلیس تماس گرفتن و چیز هایی گفتن
قاضی: گوش میکنم
(دادستان صدای گارسون رو بخش کرد*)
{{گارسون: سلام ایستگاه پلیس؟
پلیس: بله مشکل چیه
گارسون: من یکی از کارکنان کلاب ملاریا هستم، میخوام اطلاعاتی بدم، اون روز جه وو اومد کلاب، ولی وقتی رفت تو اتاق رئیس، صدای داد اومد و بعدش دیگه جه وو ندیدم(بعدش قط کرد)
پلیس:الو؟الو؟}}
دادستان: ما طی برسی هامون متوجه شدیم که از یه تلفن عمومی تماس گرفته شده
قاضی:ممنون، متهم، چه دفاعی داری؟
شوگا: من این اتهامات رو گردن نمیگیرم کار من نبوده
قاضی: وکیل متشاکی، چه چیزی برای ارائه دارید؟
ا/ت: قربان همونطور که متوجه شدید واضحه که کار جناب مین هست
شوگا: دهنتو ببند میگم کار من نیست(عصبی)
قاضی: نظم داد گوه رو بهم نزن جناب مین
وکیل شوگا: جناب قاضی ما تمام این اتهامات رو رد میکنیم
قاضی: حکم دادگاه(همه بلند شدن وایسادن) امروز ۳۰ مه ۲۰۱۹، با توجه به قضاوت من، مین یونگی به اتهام قتل درجه یک و لاپوشونی کردن به حبس ابد متهم میشه، پایان دادگاه!
یونگی: نه نه اینطور نیست خواهش میکن
(یونا یدفه گریش بیشتر شد و قاضی هم از دادگاه رفت بیرون)
ویو ا/ت*
داشتیم با یونا و جین و رزی از دادگاه میرفتیم بیرون که شوگا و دوتا پلیس که دستشو گرفته بودن داشتن از مقابلمون رد میشدن
شوگا روبه پلیسا: میشه چند لحظه باهاش حرف بزنم؟
پلیس: زیاد طول نکشه
شوگا: اوکی
شوگا با عصبانیت تمام جلوم وایساد و گفت: توعم مثل اون داداشت کَنه و فضولی! اگر تو دخالت نمیکردی هیچکی وکیلش نمیشد، فکردی اتفاقی بود گه هیچکی وکالتش رو گردن نمیگرفت؟سعی کردم بهت نامحسوس هشدار بدم ولی توجه نکردی! پس حالا منتظر عواقب کارت باش
پلیس: بریم دیگه کافیه
ویو ا/ت*
خیلی تو شک بودم...یعنی چی که مثل برادرتی؟چه ربطی به برادرم داره؟اون کیه مگه؟اون کاغذ هایی که تو خونه و ماشینم پیدا کردم کار اینا بود؟
شوگا رفت و منو با کلی سوال توی ذهنم تنها گزاشت، یعنی چی؟
_____________
۸۰۳
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.