p: 4
تا خواستم حرفی بزنم سر و کله ی فیلیکس پیدا شد اومد دستمو از دست هوانگ کشید بیرون و پشتش قایمم کرد و گفت
_هوانگ هیونجین بس کن دیگه(داد)چرا نمیخوای دست از سرش برداری
هوانگ که حسابی عصبی شده بود ضربه ای به سینه فیلیکس وارد کرد وبا اون چشمای ترسناک همیشگیش لب زد
_تو نمیتونی به من بگی چیکار کنم و چیکار نکنم لی فیلیکس الانم برو کنار
فیلیکس:تو کی انقد پست شدی اخه
هیونجین:پست شدم ارع من پست شدم چون بقول خودت این دنیا برای کسایی که قلب روشنی دارن زیادی تاریکه مگه نه لیکسی؟ این دخترم دقیقا مثل قبله خودمه قلبش زیادی روشنه و من وظیفه خودم میدونم که بلایی سرش بیارم که بلاخره دست از خوب بودن برداره هرچی پست تر خوشبخت تر این قانونه زندگیه
با تعجب فقط به حرفاش گوش میکردم منظورش چی بود دقیقا من چمه این وسط به قلبه من چیکار داره اخه مگه اون اصلا خوبم بوده
فیلیکس:درسته ارع من اینو گفتم به خودت بیا دیگه انقد بقیرو عذاب نده اینکارارو میکنی چی گیرت میاد(داد)
یقه فیلیکسو درست کرد و گفت
_ارامش،لذت،خوشبختی (نیشخند) لازمه بازم بگم
با ورود استاد به کلاس همه سرجاهامون نشستیم
خداروشکر زنگ اخربود و بلاخره امروزم تموم میشد ولی خدا میدونست اون قرار بود همین دم رفتنم چ بلایی سرم بیاره
*
کلاس تموم شده بودو داشتم از دانشگاه بیرون میرفتم که کسی دستمو گرفت فک میکردم هیونجین باشه ولی برعکس فیلیکس بود
فیلیکس: عاا آنیتا خونه هامون نزدیکه میخوای باهم بریم؟
سری به نشونه مثبت تکون دادم و باهم سمت خونه راه افتادیم
فیلیکس: با مامان بابات زندگی میکنی
تلخندی کردم و سرمو پایین انداختم
_نه، اونا جدا شدن
دستشو جلو دهنش گذاشت و گفت
_ببخشید انیتا واقعا معذرت میخوام نمیدونستم
خنده ای به مهربونی و کیوتیه پسر روبه روم کردم و گفتم
_نه مشکلی نیس
فیلیکس: من بابت رفتارای هیونجین ازت معذرت میخوام
چقد خوب بود این پسر با اینکه خودش هیچکاری نکرده داره ازم معذرت خواهی میکنه
آنیتا: اشکال نداره دیگه بهش عادت کردم جز روتین روزانم شده
بلاخره به خونه رسیدیم
آنیتا: خب دیگه من برم خدافظ
با لبخند شیرینش خدافظیی باهام کرد و رفت منم رفتم خونه لباسامو عوض کردم و بعد اینکه درسامو مرور کردم خونه رو به مقصدِ رستورانی که توش کار میکردم ترک کردم این رستوران پاتوقه پولدارا بود و هرروز مجبور بودیم رفتارای زنندهشون بخاطر بالاتر دیدن خودشون رو تحمل کنیم
وقتی رسیدم به بقیه سلامی دادم و پیش بندمو پوشیدم که مشغول به کار کردن بشم ولی صدای زنگ گوشیم مانع شد کی میتونست باشه
_هوانگ هیونجین بس کن دیگه(داد)چرا نمیخوای دست از سرش برداری
هوانگ که حسابی عصبی شده بود ضربه ای به سینه فیلیکس وارد کرد وبا اون چشمای ترسناک همیشگیش لب زد
_تو نمیتونی به من بگی چیکار کنم و چیکار نکنم لی فیلیکس الانم برو کنار
فیلیکس:تو کی انقد پست شدی اخه
هیونجین:پست شدم ارع من پست شدم چون بقول خودت این دنیا برای کسایی که قلب روشنی دارن زیادی تاریکه مگه نه لیکسی؟ این دخترم دقیقا مثل قبله خودمه قلبش زیادی روشنه و من وظیفه خودم میدونم که بلایی سرش بیارم که بلاخره دست از خوب بودن برداره هرچی پست تر خوشبخت تر این قانونه زندگیه
با تعجب فقط به حرفاش گوش میکردم منظورش چی بود دقیقا من چمه این وسط به قلبه من چیکار داره اخه مگه اون اصلا خوبم بوده
فیلیکس:درسته ارع من اینو گفتم به خودت بیا دیگه انقد بقیرو عذاب نده اینکارارو میکنی چی گیرت میاد(داد)
یقه فیلیکسو درست کرد و گفت
_ارامش،لذت،خوشبختی (نیشخند) لازمه بازم بگم
با ورود استاد به کلاس همه سرجاهامون نشستیم
خداروشکر زنگ اخربود و بلاخره امروزم تموم میشد ولی خدا میدونست اون قرار بود همین دم رفتنم چ بلایی سرم بیاره
*
کلاس تموم شده بودو داشتم از دانشگاه بیرون میرفتم که کسی دستمو گرفت فک میکردم هیونجین باشه ولی برعکس فیلیکس بود
فیلیکس: عاا آنیتا خونه هامون نزدیکه میخوای باهم بریم؟
سری به نشونه مثبت تکون دادم و باهم سمت خونه راه افتادیم
فیلیکس: با مامان بابات زندگی میکنی
تلخندی کردم و سرمو پایین انداختم
_نه، اونا جدا شدن
دستشو جلو دهنش گذاشت و گفت
_ببخشید انیتا واقعا معذرت میخوام نمیدونستم
خنده ای به مهربونی و کیوتیه پسر روبه روم کردم و گفتم
_نه مشکلی نیس
فیلیکس: من بابت رفتارای هیونجین ازت معذرت میخوام
چقد خوب بود این پسر با اینکه خودش هیچکاری نکرده داره ازم معذرت خواهی میکنه
آنیتا: اشکال نداره دیگه بهش عادت کردم جز روتین روزانم شده
بلاخره به خونه رسیدیم
آنیتا: خب دیگه من برم خدافظ
با لبخند شیرینش خدافظیی باهام کرد و رفت منم رفتم خونه لباسامو عوض کردم و بعد اینکه درسامو مرور کردم خونه رو به مقصدِ رستورانی که توش کار میکردم ترک کردم این رستوران پاتوقه پولدارا بود و هرروز مجبور بودیم رفتارای زنندهشون بخاطر بالاتر دیدن خودشون رو تحمل کنیم
وقتی رسیدم به بقیه سلامی دادم و پیش بندمو پوشیدم که مشغول به کار کردن بشم ولی صدای زنگ گوشیم مانع شد کی میتونست باشه
۷.۶k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.