⁦❤️⁩مولکول های قلبم⁦❤️⁩

پارت 10🌱🌺

هاردین ویو
چشمامو که باز کردم جنی فر رو توی بغل خودم دیدم مثل یه بچه داخل بغلم جا شده بود
مو هاشو از توی صورتش کنار زدم و بلند شدم پتو رو روش کشیدم و از اتاق بیرون اومدم
که صدای خواب الودش از توی اتاق میومد
+ مایکککک من دلم تنگ شدع مایک بددددد برگرد دیگه
رفتم توی اتاق دیدم داره تو خواب حرف میزنه خنده ریزی کردمو برگشتم
این چند وقت که پیشمه یه حس عجیبی دارم (عاشخش شدی برادر من)

نویسنده : بچم خنگه 😂

جنی فر ویو

از خواب پاشدم و رفتم دست و صورتمو شستم هاردین صبحونه رو اماده کرده بود
صبحونه رو که تموم کردیم به مایک زنگ زدم
+ الو مایک
٪ سلام دخترم
+ سلام « با صدایی لوس»
٪ چطور خوش میگذره؟
+ خوبم. اره تو کی میای ؟؟
٪ معلوم نیست شاید ۲ روز دیگه
+ مایک ما باید کنار هم باشیم وگر نه قلبامون تند میزنه
٪ نمیدونم چی شده شاید بخار مولکول هاست
وقتی اومدم برسی میکنم
+ مایک
٪ بله
+ دلم تنگ شده
٪ منم جنی فر من وقتی دلتنگ بود یا دلش گرفته بود کجا میرفت
٪+ آبشار آرامش
خندیدم
بعد چند مین خدافظی کردم
+ هاردین باید برم ابشار ارامش ولی اگر از تو دور باشم قلبم تند میزنه
پس بام بیا
- اونجا دیگه کجاست
+ جایی یه که من وقتی دلم پره یا دلتنگم یا یه حس عجیبی دارم میرم
- الان چه حسی دارس
+ عجیب و دلتنگی
- اهوم پس بریم
رفتم اماده شدم و گیتارمو برداشتم هاردینم اماده بود

پرش زمانی
اینجاست رسیدیم
- چه قشنگه
+ اهوم
بیا بریم روی اون سنگه که کنار ابشاره بشینیم
+ باشه بریم

پایان پارت 10🌱🌺
بچه ها میدونم الان اتفاق های خاصی نمیوفته ولی پارت 11 و 12 و....
ماجرا بوجود میاد و باحال میشه حمایت کنید 🥺👈⁦❤️⁩👉