رمان:)مجنون تر از من:)پارت۲۵
رمان:)مجنون تر از من:)پارت۲۵
دیانا:بشکه رو چرخوندم افتاد به رضا
ج یا ح
رضا:ح
دیانا:تاحالا عاشق شدی
رضا:اره
دیانا:اسمش
رضا:میزنمتا دیا نمیگم
دیانا:بگوووووووو
رضا:مهدیس
دیانا:پشمامممم عروسی دعوتیم
دیدم مهدیس و رضا سرخ شدن
ای جان عروس دامادمون سرخ شدن
بقیه:😂😂😂😂
رضا:کوفت
دیانا:رفتم سمتش
رضا:چتهههه
دیانا:هیچی
رضا:اصلا من میرم تهران
مهدیس:اگه رضا بره منم میرم
مهشاد:منم میرم
محراب:منم میرم
ارسلان:شوخی میکنید دیگه بخاطر یه جرعت حقیقت ریدید داخل سفرمون
من رفتم طبقه ی بالا هر کاری میخواید کنید
دیانا:دیدم ارسلان رفت بالا بچه هاهم رفتن تو اتاقشون رفتم پیش ارسلان دیدم رو تخت خوابیده دستاش زیر سرشه داره به بالا نگاه میکنه ارسلان
ارسلان:جونم بیا کنارم بخواب
دیانا:باش
ارسلان:یه نگاه بهش کردم
دیانا:چیزی شده؟
ارسلان:نه
محشاد:در اتاقو زدم
ارسلان:جانممممم
محشاد:بیاید میخواییم شام بخوریم
دیانا:باشه رفتیم پایین رفتم سمت رضا میگم رضا
رضا:جانم؟
دیانا:بیا اتاق کارت دارم
رضا:باش
دیانا:رضا لطفا نرو داداشی
بزار یکم شاد باشیم
رضا:اوکی
دیانا:بیا لپتو بوس کنم
رضا:من بچم باشه بیا
دیانا:راستی فردا تولد ارسلانه
رضا:خب
دیانا:میگم سوپرایزش کنیم
رضا:اوکی
دیانا:آروم رفتم بغلش که دیدم ارسلان پشتمونه
اروم فاصله گرفتم
دیانا:بشکه رو چرخوندم افتاد به رضا
ج یا ح
رضا:ح
دیانا:تاحالا عاشق شدی
رضا:اره
دیانا:اسمش
رضا:میزنمتا دیا نمیگم
دیانا:بگوووووووو
رضا:مهدیس
دیانا:پشمامممم عروسی دعوتیم
دیدم مهدیس و رضا سرخ شدن
ای جان عروس دامادمون سرخ شدن
بقیه:😂😂😂😂
رضا:کوفت
دیانا:رفتم سمتش
رضا:چتهههه
دیانا:هیچی
رضا:اصلا من میرم تهران
مهدیس:اگه رضا بره منم میرم
مهشاد:منم میرم
محراب:منم میرم
ارسلان:شوخی میکنید دیگه بخاطر یه جرعت حقیقت ریدید داخل سفرمون
من رفتم طبقه ی بالا هر کاری میخواید کنید
دیانا:دیدم ارسلان رفت بالا بچه هاهم رفتن تو اتاقشون رفتم پیش ارسلان دیدم رو تخت خوابیده دستاش زیر سرشه داره به بالا نگاه میکنه ارسلان
ارسلان:جونم بیا کنارم بخواب
دیانا:باش
ارسلان:یه نگاه بهش کردم
دیانا:چیزی شده؟
ارسلان:نه
محشاد:در اتاقو زدم
ارسلان:جانممممم
محشاد:بیاید میخواییم شام بخوریم
دیانا:باشه رفتیم پایین رفتم سمت رضا میگم رضا
رضا:جانم؟
دیانا:بیا اتاق کارت دارم
رضا:باش
دیانا:رضا لطفا نرو داداشی
بزار یکم شاد باشیم
رضا:اوکی
دیانا:بیا لپتو بوس کنم
رضا:من بچم باشه بیا
دیانا:راستی فردا تولد ارسلانه
رضا:خب
دیانا:میگم سوپرایزش کنیم
رضا:اوکی
دیانا:آروم رفتم بغلش که دیدم ارسلان پشتمونه
اروم فاصله گرفتم
۳.۲k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.