رمان دنیای من
#رمان #دنیای_من
پارت پنجاه و سوم:
رفتم نشستم
ولی انگار قصد اینکع اون پسرو معرفی کنن نداشتن
چند ساعت بعد ، بعد از شام دیگع تحملم طاق شد
دست ارشینو گرفتم و ب اتاقم کشوندمش
_این کیع ؟
ارشین_متعجب بودم
_ب چی
ارشین_این حرکتو زودتر نکردی
_خو حالا بگو دیع
اومد روی تخت نشست
ارشین_پسر عممه
_خو پس مامان باباش ک.....
ارشین_فوت شدن
چشام گرد شد
_چطور؟
ارشین_تصادف کردن
_الان با شوما زندگی میکنع؟
ارشین_میخاست خونع مجردی بگیره بابام مخالفت کرد میخاست با رفیقاش خونع بگیرع بابام مخالفت کرد بهش گفت تو دست من امانتی الا و بلا باید بیای پیش خودمون
_چندسالشع؟
ارشین_23
_نگوووووو
ارشین_پطور
_بدبخت خیلی شکستع ترع
ارشین_توعم 18 سالگیت مامان بابات خدایی نکردع ع یین میرفتن اینطور بودی
_میدونم ، خاهر ؟ برادر ؟هیچکدوم ؟
ارشین _ ی خاهر داشت 7 سال ع خودش بزرگتر اما با یکی ازدواج میکنع و اون دیع حق اینکع خانوادشو ببینع بهش نمیدن چند بار شکایت کردن اما اونا از ایران رفتن و هنوز هیچ ردی ازشون نیس
_چ زندگی ای دارن
ارشین_اوهوم
_خب اینم یجورایی داداشت محسوب میشع چرا میگی داداشم نیس
ارشین_خو ع مادر پدر یا حداقل ع یکیشون ک یکی نیسیم
_ب هر حال اسمش چیع؟
ارشین_مهراد
رفتم تو فکر
واقعن حس بدیع 18 سالگیت مامان بابات ع بین برنا
درستع تجربع نکردم و هنو ب 18 هم نرسیدم و 1 سال دیگع موندع ولی خو ب هر حال
_خو حالا پاترک(بلندشو)گمشو بریم بیرون زشتع
ارشین_ای بیشعور تا اون موقع ک سوال داشتیـ...ـ
_همینع ک هست
ارشین ریلکس بلند شد
وقتی ب در رسید یهو برگشت ی چی زد تو صورتم
سرم ب عقب پرت شد
اول ک سرم و مالوندم و بعد اینکع خوب شد گاهی ب اون چیزی ک زده بود تو صورتم کردم
چون دکمش خورده بود ب صورتم دردم گرفت و گرنع چیز خاسی نبود ک بخاد درد بیاد
..........
نظر بدین فداتون❤
پارت پنجاه و سوم:
رفتم نشستم
ولی انگار قصد اینکع اون پسرو معرفی کنن نداشتن
چند ساعت بعد ، بعد از شام دیگع تحملم طاق شد
دست ارشینو گرفتم و ب اتاقم کشوندمش
_این کیع ؟
ارشین_متعجب بودم
_ب چی
ارشین_این حرکتو زودتر نکردی
_خو حالا بگو دیع
اومد روی تخت نشست
ارشین_پسر عممه
_خو پس مامان باباش ک.....
ارشین_فوت شدن
چشام گرد شد
_چطور؟
ارشین_تصادف کردن
_الان با شوما زندگی میکنع؟
ارشین_میخاست خونع مجردی بگیره بابام مخالفت کرد میخاست با رفیقاش خونع بگیرع بابام مخالفت کرد بهش گفت تو دست من امانتی الا و بلا باید بیای پیش خودمون
_چندسالشع؟
ارشین_23
_نگوووووو
ارشین_پطور
_بدبخت خیلی شکستع ترع
ارشین_توعم 18 سالگیت مامان بابات خدایی نکردع ع یین میرفتن اینطور بودی
_میدونم ، خاهر ؟ برادر ؟هیچکدوم ؟
ارشین _ ی خاهر داشت 7 سال ع خودش بزرگتر اما با یکی ازدواج میکنع و اون دیع حق اینکع خانوادشو ببینع بهش نمیدن چند بار شکایت کردن اما اونا از ایران رفتن و هنوز هیچ ردی ازشون نیس
_چ زندگی ای دارن
ارشین_اوهوم
_خب اینم یجورایی داداشت محسوب میشع چرا میگی داداشم نیس
ارشین_خو ع مادر پدر یا حداقل ع یکیشون ک یکی نیسیم
_ب هر حال اسمش چیع؟
ارشین_مهراد
رفتم تو فکر
واقعن حس بدیع 18 سالگیت مامان بابات ع بین برنا
درستع تجربع نکردم و هنو ب 18 هم نرسیدم و 1 سال دیگع موندع ولی خو ب هر حال
_خو حالا پاترک(بلندشو)گمشو بریم بیرون زشتع
ارشین_ای بیشعور تا اون موقع ک سوال داشتیـ...ـ
_همینع ک هست
ارشین ریلکس بلند شد
وقتی ب در رسید یهو برگشت ی چی زد تو صورتم
سرم ب عقب پرت شد
اول ک سرم و مالوندم و بعد اینکع خوب شد گاهی ب اون چیزی ک زده بود تو صورتم کردم
چون دکمش خورده بود ب صورتم دردم گرفت و گرنع چیز خاسی نبود ک بخاد درد بیاد
..........
نظر بدین فداتون❤
۸.۹k
۰۴ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.