فیکشن جین و ات
فیکشن جین و ات
ات در و با لرز و ترس باز کرد
ات میدونست اگه ازمایش سرطان خونش مثبت باشه باید از جین طلاق بگیره
ات: ج...ین
جین و خانوادش هم اونجا بودن جین اومد بره پیش ات که مادر جین
جین رو گرفت
مادر جین: ازمایش مثبته؟
ات با اشک سرش و به علامت اره تکون داد
جین سریع رفت پیش ات و دستش رو گرفت
جین: بگو دروغه تروخدا بگو دروغه
مادر جین: چمدونت و بستم تو اتاقه برو برش دار و از خونه برو بیرون
جین با این حرف شوکه شد
جین: مامان مگه دلت از س_
مادر جین نزاشت حرفشو بزنه
مادر جین: کسی که میخواد چند روز دیگه بمیره به چه دردت میخوره
جین: مامان اون عشق زندگیه منه
مادر جین: گوشم از این حرفا پره
ات با گریه رفت تو اتاق و چمدونش رو برداشت
جین با سرعت رفت پیشش
جین: مامانم عصبانیه تو جدی نگیر
مامان جین: چمدونتم من بستم حتما میخوای اونم من برات بیارم برو دیگه
پارت بعد؟
ات در و با لرز و ترس باز کرد
ات میدونست اگه ازمایش سرطان خونش مثبت باشه باید از جین طلاق بگیره
ات: ج...ین
جین و خانوادش هم اونجا بودن جین اومد بره پیش ات که مادر جین
جین رو گرفت
مادر جین: ازمایش مثبته؟
ات با اشک سرش و به علامت اره تکون داد
جین سریع رفت پیش ات و دستش رو گرفت
جین: بگو دروغه تروخدا بگو دروغه
مادر جین: چمدونت و بستم تو اتاقه برو برش دار و از خونه برو بیرون
جین با این حرف شوکه شد
جین: مامان مگه دلت از س_
مادر جین نزاشت حرفشو بزنه
مادر جین: کسی که میخواد چند روز دیگه بمیره به چه دردت میخوره
جین: مامان اون عشق زندگیه منه
مادر جین: گوشم از این حرفا پره
ات با گریه رفت تو اتاق و چمدونش رو برداشت
جین با سرعت رفت پیشش
جین: مامانم عصبانیه تو جدی نگیر
مامان جین: چمدونتم من بستم حتما میخوای اونم من برات بیارم برو دیگه
پارت بعد؟
۱۷۲
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.