𝒃𝒆 𝒎𝒚 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂¹²
𝒃𝒆 𝒎𝒚 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂¹²
با صدای زنگ گوشیش از خواب پریدم....گوشی رو خاموش کرد و پرتش کرد روی میز و دستشو رو چشماش گذاشت و زیر لب یه چیزی گفت...
کوک: پاشو برو دست و صورتتو بشور و بیا منو بیدار کن
ات: چشم
بلند شدم و رفتم دستشویی... به خودم تو آینه نگاه کردم....
ات: این بود قرار ما؟*آروم*ههه من چه بد بختم*پوزخند*
رفتم بیدارش کنم...
ات: کوک کوک پاشو...
مثل عمو گَجِت بلند میشه و به ساعت نگاه میکنه....
کوک: اوففف *بلند میشه و میره دستشویی*
من آماده بودم اما برام سوال بود چرا میخواد بره ژاپن؟ با در زدن جیمین به خودم اومدم....
ات: بیا تو
جیمین: سلام کوک نیست؟
ات:*بلند میشه*ام... رفته دوش بگیره
جیمین: بهش بگو داره دیر میشه سریع تر...
ات: چشم
بعد از رفتنش رفتم در حموم رو زدم....
کوک: ها چیه؟
ات: جیمین گفت بدو داره دیر میشه
کوک: ایش باشه*کلافه*
(اسلاید اول ماشین کوک، اسلاید دوم ماشین جیمین)
بعد از اینکه اومد بیرون و لباساش رو پوشید منو به سمت حیاط کشوند.... باورم نمیشد.... دوتا ماشین خیلی گنگ و دارک پارک کرده بودند.... منو کوک سوار یه ماشین شدیم و جیمین هم سوار اون یکی....
آماده حرکت شدیم.... وقتی استارت زد و ماشین به حرکت اومد خیلی باحال بود ماشینای گرونی بودن تو خوابم هم نمیدیدم سوار همچین ماشینی بشم....
کوک: چیزی که جا نزاشتی
ات: نه
شروع به حرکت کردیم به سمت ژاپن...
__________
با صدای زنگ گوشیش از خواب پریدم....گوشی رو خاموش کرد و پرتش کرد روی میز و دستشو رو چشماش گذاشت و زیر لب یه چیزی گفت...
کوک: پاشو برو دست و صورتتو بشور و بیا منو بیدار کن
ات: چشم
بلند شدم و رفتم دستشویی... به خودم تو آینه نگاه کردم....
ات: این بود قرار ما؟*آروم*ههه من چه بد بختم*پوزخند*
رفتم بیدارش کنم...
ات: کوک کوک پاشو...
مثل عمو گَجِت بلند میشه و به ساعت نگاه میکنه....
کوک: اوففف *بلند میشه و میره دستشویی*
من آماده بودم اما برام سوال بود چرا میخواد بره ژاپن؟ با در زدن جیمین به خودم اومدم....
ات: بیا تو
جیمین: سلام کوک نیست؟
ات:*بلند میشه*ام... رفته دوش بگیره
جیمین: بهش بگو داره دیر میشه سریع تر...
ات: چشم
بعد از رفتنش رفتم در حموم رو زدم....
کوک: ها چیه؟
ات: جیمین گفت بدو داره دیر میشه
کوک: ایش باشه*کلافه*
(اسلاید اول ماشین کوک، اسلاید دوم ماشین جیمین)
بعد از اینکه اومد بیرون و لباساش رو پوشید منو به سمت حیاط کشوند.... باورم نمیشد.... دوتا ماشین خیلی گنگ و دارک پارک کرده بودند.... منو کوک سوار یه ماشین شدیم و جیمین هم سوار اون یکی....
آماده حرکت شدیم.... وقتی استارت زد و ماشین به حرکت اومد خیلی باحال بود ماشینای گرونی بودن تو خوابم هم نمیدیدم سوار همچین ماشینی بشم....
کوک: چیزی که جا نزاشتی
ات: نه
شروع به حرکت کردیم به سمت ژاپن...
__________
۱۹.۹k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.