Delusionپارت¹³
Delusionپارت¹³
...
دیگه نتونستم تحمل کنم لوکا دادم آجوما رفتم حموم درو قفل کردم دیگه نمیتونم این زندگی رو نمیخوام..
با لباس رفتم تو وان و داد زدم
متاسفم لوکا مامان میخواد بره..
رفتم زیر آب آخرین صدایی که شنیدم صدای فریاد کوک بود
...
با بالا آوردن کلی آب بهوش اومدم کوک بغلم کرد
کوک:لطفا اینکارو نکن من یه دیونه ی روانیم ببخشید حداقل اون بچه رو بی مادر نکن خواهش میکنم(گریه)
خودمم گریه کردم
چند مین بعد*
مثل مرده ها به گوشه ای خیره شده بودم
با صدای کسی برگشتم
کوک لوکا رو بغل کرده بود دستشو تکون داد و صداشو بچگونه کرد
کوک:مامانی ناراحت نباش دیگه بابا کوکی نگرانته
خندم گرفت
+بگو باهاش قهرم
کوک:مامانی دیگه بابایی خیلی دوست داره نالاحت میشه
+خیلی خوب..
کوک خندش گرفت از این کاراش تعجب کرده بودم هم خندم گرفته بود لوکا رو گذاشت رو تخت کوک منو به خودش چسبوند
کوک:میخوام برات همه چی جبران کنم..
+پس کشتن بزار کنار
خندید
کوک:قول نمیدم
+یااا
کوک:دیگه دیگه نظرت چیه چند روز بریم سفر؟
+ واییی من خیلی سفر دوست دارمم
...
پارت¹³
حمایت؟
چطور بود؟
...
دیگه نتونستم تحمل کنم لوکا دادم آجوما رفتم حموم درو قفل کردم دیگه نمیتونم این زندگی رو نمیخوام..
با لباس رفتم تو وان و داد زدم
متاسفم لوکا مامان میخواد بره..
رفتم زیر آب آخرین صدایی که شنیدم صدای فریاد کوک بود
...
با بالا آوردن کلی آب بهوش اومدم کوک بغلم کرد
کوک:لطفا اینکارو نکن من یه دیونه ی روانیم ببخشید حداقل اون بچه رو بی مادر نکن خواهش میکنم(گریه)
خودمم گریه کردم
چند مین بعد*
مثل مرده ها به گوشه ای خیره شده بودم
با صدای کسی برگشتم
کوک لوکا رو بغل کرده بود دستشو تکون داد و صداشو بچگونه کرد
کوک:مامانی ناراحت نباش دیگه بابا کوکی نگرانته
خندم گرفت
+بگو باهاش قهرم
کوک:مامانی دیگه بابایی خیلی دوست داره نالاحت میشه
+خیلی خوب..
کوک خندش گرفت از این کاراش تعجب کرده بودم هم خندم گرفته بود لوکا رو گذاشت رو تخت کوک منو به خودش چسبوند
کوک:میخوام برات همه چی جبران کنم..
+پس کشتن بزار کنار
خندید
کوک:قول نمیدم
+یااا
کوک:دیگه دیگه نظرت چیه چند روز بریم سفر؟
+ واییی من خیلی سفر دوست دارمم
...
پارت¹³
حمایت؟
چطور بود؟
۱۱.۶k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.