فیک جیمین (عشق مافیایی) پارت ۱۸
سلام مجدد دوستان.
خیلی شرمنده ام که خیلی دیر شد خیلی سرم شلوغ بود. اینم پارت ۱۸:
ویو جیمین:
تهیونگ و شوگا و کوک کمکم کردن و رفتم تو اتاقم انگار اینقد نگران بودن که نمیزاشتن از جام جم بخورم... تو فکر بودم اینکه ما هممون، اعضای باندم و اعضای قدیمی و هم اعضای تازه کار باند لیدیا، واقعا نمیخواستیم مافیا بشیم هممون از سن ۱۰ یا ۱۱ سالگی دوست داشتیم آیدول (همون آیدل) بشیم و الان هم من و کوک و تهیونگ و شوگا ۲۳ سالمونه و لیدیا و هبین و زلما و ناهی هم ۲۲ سالشونه (جین ۲۳ و جیسان ۲۲ ساله، نامجون ۲۲ و رایونگ ۲۱ ساله، جی هوپ ۲۲ و داهی ۲۲ ساله)
ادامه ویو جیمین:
خب تو همین فکرا بودم که صدای باز شدن در رو شنیدم کوک بود...
کوک: جیمین ساعت ۱۱ شبه نمیخوای بخوابی؟ همه رفتن خوابیدن.
جیمین: همه؟ اما تو و تهیونگ هم نخوابیدین. ناسلامتی چون سه تامون خیلی صمیمی هستیم هم اتاقیما.
کوک: خب راستش ما خودمونم حواسمون نبوده رو کاناپه خوابمون برده بود. تهیونگ رفت تو آشپزخونه آب بخوره اونم الان میاد.
جیمین: اوکی. خب حالا بخوابیم اینقد تو فکر بودم که خسته شدم.
کوک: تو فکر؟؟؟
(دوباره صدای باز شدن در اومد تهیونگ اومد که بخوابه)
تهیونگ: انگار من تنها کسی نیستم که بیدارم اونم این موقع شب!!!!
کوک: آره.
جیمین: آره ماهم بیداریم.
تهیونگ: خب حالا بیاید بخوابیم اینقد خوابم میاد و خستم که الان همین وسط اتاق رو زمینم حاضرم بخوابم.
کوک: منم.
جیمین: آره منم همینطور اوکی شب بخیر.
کوک: شب بخیر.
تهیونگ: شب بخیر.
و فردا صبح موقعی که از خواب بیدار شدن،...
بای تا پارت ۱۹
خیلی شرمنده ام که خیلی دیر شد خیلی سرم شلوغ بود. اینم پارت ۱۸:
ویو جیمین:
تهیونگ و شوگا و کوک کمکم کردن و رفتم تو اتاقم انگار اینقد نگران بودن که نمیزاشتن از جام جم بخورم... تو فکر بودم اینکه ما هممون، اعضای باندم و اعضای قدیمی و هم اعضای تازه کار باند لیدیا، واقعا نمیخواستیم مافیا بشیم هممون از سن ۱۰ یا ۱۱ سالگی دوست داشتیم آیدول (همون آیدل) بشیم و الان هم من و کوک و تهیونگ و شوگا ۲۳ سالمونه و لیدیا و هبین و زلما و ناهی هم ۲۲ سالشونه (جین ۲۳ و جیسان ۲۲ ساله، نامجون ۲۲ و رایونگ ۲۱ ساله، جی هوپ ۲۲ و داهی ۲۲ ساله)
ادامه ویو جیمین:
خب تو همین فکرا بودم که صدای باز شدن در رو شنیدم کوک بود...
کوک: جیمین ساعت ۱۱ شبه نمیخوای بخوابی؟ همه رفتن خوابیدن.
جیمین: همه؟ اما تو و تهیونگ هم نخوابیدین. ناسلامتی چون سه تامون خیلی صمیمی هستیم هم اتاقیما.
کوک: خب راستش ما خودمونم حواسمون نبوده رو کاناپه خوابمون برده بود. تهیونگ رفت تو آشپزخونه آب بخوره اونم الان میاد.
جیمین: اوکی. خب حالا بخوابیم اینقد تو فکر بودم که خسته شدم.
کوک: تو فکر؟؟؟
(دوباره صدای باز شدن در اومد تهیونگ اومد که بخوابه)
تهیونگ: انگار من تنها کسی نیستم که بیدارم اونم این موقع شب!!!!
کوک: آره.
جیمین: آره ماهم بیداریم.
تهیونگ: خب حالا بیاید بخوابیم اینقد خوابم میاد و خستم که الان همین وسط اتاق رو زمینم حاضرم بخوابم.
کوک: منم.
جیمین: آره منم همینطور اوکی شب بخیر.
کوک: شب بخیر.
تهیونگ: شب بخیر.
و فردا صبح موقعی که از خواب بیدار شدن،...
بای تا پارت ۱۹
۳.۲k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.