تکپارتی
تکپارتی
دختر بار دیگر به برج نگاه کرد و دستش را دور دست پسر حلقه کرد سرش را روی شونه ی پسر گذاشت و زمزمه کرد
ات: ممنون که کنارمی
تهیونگ: من باید ممنون باشیم که ترکم نکردی و همیشه پیشم بودی
دختر دوباره از روی نیمکتی که رو به روی برج بود به برج نگاه کرد رقص نور هایی که برج را زیبا تر میکرد
ات : دوست دارم
تهیونگ : من دوست ندارم روانیم روانی نگاهت از همون لحظه ای که دیدمت از اون موقعی که اسمت رو قلبم هک شد دوست دارم
ات:🙂
دختر سرش را روی شونه ی پسر گذاشت آن نمیدانست که چه در انتظار اوست یا چه میشود فقط میخواست که واسه چند دقیقه آرامش بگیرد اما مهم نبود تا وقتی پسر را داشت او واسه هر مشکلی آماده بود
دختر بار دیگر به برج نگاه کرد و دستش را دور دست پسر حلقه کرد سرش را روی شونه ی پسر گذاشت و زمزمه کرد
ات: ممنون که کنارمی
تهیونگ: من باید ممنون باشیم که ترکم نکردی و همیشه پیشم بودی
دختر دوباره از روی نیمکتی که رو به روی برج بود به برج نگاه کرد رقص نور هایی که برج را زیبا تر میکرد
ات : دوست دارم
تهیونگ : من دوست ندارم روانیم روانی نگاهت از همون لحظه ای که دیدمت از اون موقعی که اسمت رو قلبم هک شد دوست دارم
ات:🙂
دختر سرش را روی شونه ی پسر گذاشت آن نمیدانست که چه در انتظار اوست یا چه میشود فقط میخواست که واسه چند دقیقه آرامش بگیرد اما مهم نبود تا وقتی پسر را داشت او واسه هر مشکلی آماده بود
۵.۱k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.