پارت ۱۰
همینجوری داشت نگاه میکرد که یه دفعه دمپاییش و در آورد به طرفم دوید منم پاشدم دور خونه میدویدسم اون وسط هم که جونگسو گرفت خوابید دوباره
یک هفته بعد
این یه هفته به خوبی و خوشی تموم شد
حالا روزی اومده بود که قرار بود رو آیندام کلی تاثیر بزاره
منو ماری و داداشم و مامان و بابام سرمونو کرده بودیم تو لپتاب تا ببینیم جواب مدلینگ چی میشه
لحظه ای که پیام ایمیل شد داشتیم دیونه میشدیم
/ بازش کن
*بدو
+حس میکنم فلج شدم
ب.ب : خودم بازش میکنم
/عررررر
+(اشک تو چشمات جمع شده )
م.ب و ب.ب : دختره عنتر آفرین بهت افتخار میکنیم
*فکر نمیکردم بزا هم بتونن قبول شن
+عررر خیلی خوشحالم ااا مرسی تو یکی دهنتو ببند
*حالا میگم امشب شام مهمون من ها بالاخره خواهر کوچولوی دیگه هرچقدر ارت بدم بیاد بازم دوست دارم
+اووو داداشی
رفتم تو بغلش که دیدم گفت
*فقط حواست باشه چیزای ارزونی مثل سالادی چیزی بگیری
+خفه هرچی دلم بخواد میخورم
رفتیم تو حال نشستیم و یکم با هم حرف زدیم تا برای شام بریم بیرون
که گوشیم زنگ خورد
دیدم رویا داره زنگ میزنه
به ماری علامت دادم که بریم تو اتاقم
…
+بله رویا جون
/ بزار رو بلند گو ( آروم )
+شش ..
@خیالت راحت شد
+چی
@رابطه منو کوک و بهم زدی خیالت راحت شد ؟ ها ؟ فکر نگن به همین راحتی ها ازش جدا میشم
+چی داری میگ..
همینکه داشت چرا و پرتلاش رو تحویلم میداد دیدم درم آروم باز شد و کوک اومد تو
+من بعدا زنگ میزنم
@دختره ..
همون لحظه گوشی رو قطع کردم
که کوک با تعجب اومد سمتمون منو ماری سعی کردیم بحث رو عوض کنیم ولی نشد
-رویا بود
/اره
-اه خدای من امروز ازش جدا شدم حتما زنگ زده سر تو خالی کنه
/اره ولی اصلا نترسیدیم کسی نمیتونه مانع دوتا عاشق باشه (:
-تو .. تو میدونی
+اره من بهش گفتم حالا اینو بیخیال حدس بزن چیشده
-چیشده D:
+برای مدلینگ تو یکی از بهترین کمپانی ها قبول شدم
-تبریک میگم عزیزم
بغلم کردم یه بوسه ریز رو لبم کاشت و به ماری نگاه کرد
/اوخی چه کیوت … اه اممم خب من دیگه میرم بای بای
…
یک هفته بعد
این یه هفته به خوبی و خوشی تموم شد
حالا روزی اومده بود که قرار بود رو آیندام کلی تاثیر بزاره
منو ماری و داداشم و مامان و بابام سرمونو کرده بودیم تو لپتاب تا ببینیم جواب مدلینگ چی میشه
لحظه ای که پیام ایمیل شد داشتیم دیونه میشدیم
/ بازش کن
*بدو
+حس میکنم فلج شدم
ب.ب : خودم بازش میکنم
/عررررر
+(اشک تو چشمات جمع شده )
م.ب و ب.ب : دختره عنتر آفرین بهت افتخار میکنیم
*فکر نمیکردم بزا هم بتونن قبول شن
+عررر خیلی خوشحالم ااا مرسی تو یکی دهنتو ببند
*حالا میگم امشب شام مهمون من ها بالاخره خواهر کوچولوی دیگه هرچقدر ارت بدم بیاد بازم دوست دارم
+اووو داداشی
رفتم تو بغلش که دیدم گفت
*فقط حواست باشه چیزای ارزونی مثل سالادی چیزی بگیری
+خفه هرچی دلم بخواد میخورم
رفتیم تو حال نشستیم و یکم با هم حرف زدیم تا برای شام بریم بیرون
که گوشیم زنگ خورد
دیدم رویا داره زنگ میزنه
به ماری علامت دادم که بریم تو اتاقم
…
+بله رویا جون
/ بزار رو بلند گو ( آروم )
+شش ..
@خیالت راحت شد
+چی
@رابطه منو کوک و بهم زدی خیالت راحت شد ؟ ها ؟ فکر نگن به همین راحتی ها ازش جدا میشم
+چی داری میگ..
همینکه داشت چرا و پرتلاش رو تحویلم میداد دیدم درم آروم باز شد و کوک اومد تو
+من بعدا زنگ میزنم
@دختره ..
همون لحظه گوشی رو قطع کردم
که کوک با تعجب اومد سمتمون منو ماری سعی کردیم بحث رو عوض کنیم ولی نشد
-رویا بود
/اره
-اه خدای من امروز ازش جدا شدم حتما زنگ زده سر تو خالی کنه
/اره ولی اصلا نترسیدیم کسی نمیتونه مانع دوتا عاشق باشه (:
-تو .. تو میدونی
+اره من بهش گفتم حالا اینو بیخیال حدس بزن چیشده
-چیشده D:
+برای مدلینگ تو یکی از بهترین کمپانی ها قبول شدم
-تبریک میگم عزیزم
بغلم کردم یه بوسه ریز رو لبم کاشت و به ماری نگاه کرد
/اوخی چه کیوت … اه اممم خب من دیگه میرم بای بای
…
۱۱.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.