عشقی که از نظر پدرم غلطه
پارت اول
سلام من اتم و 22 سالمه دوست دختر کیم تهیونگم امروز قرار بود باهم بریم ایران پس اماده شدیم و راه افتادیم
(پرش زمانی به ایران)
رسیدیم که پیاده شدیم پیش به سوی خونه
(پرش به خونه) در زدم مامان درو واکرد بغلش کردم و خیلی خوشحال دم گوشم گفت:مهمون بگم بیاد یا اذیت میشه
(لبخند) ات:بگو بیاد مامانی
رفتیم تو خونه دیدم بابام داره با اخم نگامون میکنه سلام دادمو بغلش کردم با ته هم دست داد خیلی خوب بود تا اینکه خواهرم اومد پرید بغل ته گفت
افرا:بیلا بلیم بازی (بیا بریم بازی) ته هم که عاشق بچه ها پس با کمال میل قبول کرد
ادامه دارد
شرط ها 5 تا لایک
4 تا کامنت پارت بعد یاح یاح🫰😁😁
سلام من اتم و 22 سالمه دوست دختر کیم تهیونگم امروز قرار بود باهم بریم ایران پس اماده شدیم و راه افتادیم
(پرش زمانی به ایران)
رسیدیم که پیاده شدیم پیش به سوی خونه
(پرش به خونه) در زدم مامان درو واکرد بغلش کردم و خیلی خوشحال دم گوشم گفت:مهمون بگم بیاد یا اذیت میشه
(لبخند) ات:بگو بیاد مامانی
رفتیم تو خونه دیدم بابام داره با اخم نگامون میکنه سلام دادمو بغلش کردم با ته هم دست داد خیلی خوب بود تا اینکه خواهرم اومد پرید بغل ته گفت
افرا:بیلا بلیم بازی (بیا بریم بازی) ته هم که عاشق بچه ها پس با کمال میل قبول کرد
ادامه دارد
شرط ها 5 تا لایک
4 تا کامنت پارت بعد یاح یاح🫰😁😁
۳.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.