𝔓𝔞𝔯𝔱⑤

که یهو سایه ایی بالایه سرمون حس کردم شد
+تو دیگه چی میخوای!
-هیچی فقط اومدم به زجه زدناتون نگاه کنم
+دهنتو گل بگیر
-وارادم نکن بهت فحش بدم
+فقط برو
-دیگه ازمون نمیترسی
+چرا
-نمیدونم(لحن کش دار)
+*نگاه خیره)
+نمیخوای بری
-نه
و به دیوار کنارمون تکیه داد
بعد از یکم که گریه هاش تموم شد بلندشد
$بریم ا/ت
+بریم
-منم میام
نگاه مکش مرگ کردم و رفتیم داخل کلاس و سرجاهامون نشستیم
کل کلاس داشتن میزدن و میرقصیدن و اون وسط فقط فیاقه ی خنثی من مود بود
که مدیر اومد
همه ی بچه ها از بالایه میز اوفتادن پایین و نشستن
/اگر مثل آدم رفتار کنید میخوایم بریم اردو
÷جیغععععععع
/میریم به یه کمپ کورال ام زیاد دور نیست داخل این ورقه ها همه چیز و نوشته فردا ساعت ۹ حرکت میکنیم فقط یک روز میتونیم بمونیم هرکی موافقه یه لیست تهیه کنید و بعدا بیاریدش دفتر
و رفت بیرون
قیافه ی خنثام خنثی تر شد
از زات من بدبختم کلا
$میای بریم
+نه
$اوم پس منم نمیرم
÷کوک تو میای
یه نگاه کوتاه بهت کرد و گفت
-نه
÷بیا دیگه تلوخدا
همچنان که بهت نگاه میکرد گفت
-باید ببینم اونیکه میخوام میاد یا نه
÷ایش
این داستان ادامه دارد ...؟!

این کوتاه شد چیزی به ذهنم نرسید فعلا اینو داشته باشید با برم برگردم