فیک:ساسنگ فن من پارت۹۵
تا قبل از اینکه به اینجا برسم, هزاران احتمال داده بودم که هوسوک ممکنه
چه کاری با من داشته باشه اما این یک مورد خارج از تصورم بود!
تهیونگ چرا باید به حرف من گوش میکرد و نکته ی مهم تر این بود که
چرا این پسر فکر میکرد من چنین نفوذی روی اون آیدل خودشیفته دارم.
-من. . . فکر نکنم بتونم. . .
معذب زمزمه کردم و سعی کردم لبخندی بزنم.
_میدونم این درخواستم عجیب بنظر میرسه. . . اما فکر کنم تو تنها کسی هستی که بتونی برای انجام این کار راضیش کنی.
کلافه دستی بین موهام کشیدم و سریع جواب دادم:
-نه اونطور که فکر میکنید نیست. . . من. . .
اما با باال اومدن دستش به نشانه ی سکوت, ادامه ی حرفم رو قورت دادم.
-لطفا حداقل تلاشتو بکن. . . این برای من خیلی مهمه. . .
کمی مکث کرد و دوباره گفت:
-این آخرین آلبوم منه. . . دارم از صنعت سرگرمی خداحافظی میکن
چشم هام گشاد شدن و دهنم کمی باز موند.
-چرا؟ چرا میخواید خداحافظی کنی؟
تند تر پلک زدم و اینبار کمی صدام رو باالتر بردم.
-اصال معنی نمیده. . . چرا باید همچین کاری کنید؟
دوباره همون لبخند جذاب همیشگیش رو روی لبهاش نشوند اما بعد از چند
لحظه مکث به پشتی صندلیش تکیه داد و سرش رو نامفهوم تکون داد.
-خسته شدم. . . حس میکنم اونقدر درگیر آیدل شدن بودم که دیگه
موسیقی برای من لذتی نداره. . .
با رسیدن سفارشمون, از صحبت دست کشید.
بعد از چند ثانیه ای که فرد سوم از کنارمون رفت, کیک شکالتی رو به
سمت قهوه ام هل داد و زمزمه کرد:
-فکر نکنم بهت گفته باشه اما من و تهیونگ باهم کارآموز کمپانی شدیم. . .
از وقتیکه چهارده سالمون بود باهم تمرین کردیم. . .
نگاهش رو به بخار های قهوه اش داد.
حتی باور اینکه تهیونگ روزی با هوسوک دوست بوده هم برای من غیرقابل
تصور بنظر میرسید.
هنوز هم میتونستم نفرتی که از این پسر داشت رو بین کلماتش حس کنم.
-اما من اشتباهی کردم که دوستیمون از بین رفت. . .
دوباره بی دلیل و بی هدف خندید.
-نمیخوام زیاد وارد جزئیات بشم, فقط ازت میخوام که کمکم کنی. . . این
کارو برای من میکنی؟
آب دهنم رو پایین فرستادم و با تردید نگاهش کردم.
نمیدونستم باید چی بگم و یا چه عکس العملی نشون بدم, تنها کاری که
تونستم بکنم نگاه کردن به چشم های پسر مقابلم بود.
-من هرکاری که از دستم بربیاد رو انجام میدم
دست هام رو بین دست هاش گرفت و درحالیکه فشارشون میداد لب زد:
_واقعا ازت ممنونم جونگ کوک. . . این برای من واقعا باارزشه. . . خیلی ممنونم
پلکی زدم و سعی کردم همون لحظه به تک تک راه هایی که ممکن بود
تهیونگ از طریق انجام دادنشون, حاضر به همکاری در آخرین آلبوم دوست
قدیمی و رقیب االنش بشه, فکر کنم!
اما مغزم فقط درحال ارور دادن بود.
کیم تهیونگ حتی یک درصد هم امکان نداشت که چنین کاری رو بکنه.
مخصوصا اگر من ازش میخواستم.
هوسوک واقعا سراغ بدترین آدم ممکن اومده بود.
____________
TAEHYUNG´S P.O.V
برای بار دهم نگاهی به یادداشت جونگ کوک کردم و بعد برای یازدهمین
بار با دیدن قلب هایی که کنارش کشیده شده, ناخودآگاه لبهام کش اومدن.
نگاهی به گوشیم انداختم و با دیدن ساعتی که شش و نیم عصر رو نشون
میداد, لبخند از روی لبهام رفت.
اون پسر بچه حتی نگفته بود که میخواد کجا بره و یا چه زمانی برمیگرده!
گازی به سیبی که بین دست هام بود زدم و شونه ای باال انداختم؛ شاید
بهتر بود من هم کمی از خونه و فضای خسته کننده اش دور بشم.
بعد از عوض کردن حالم میتونستم در مورد تصمیمات ریز و درشتم بهتر
فکر کنم.
قدم هام رو به سمت اتاق خواب کشوندم و هودی مشکی ایکس لارج و
شلوار جین همرنگش رو از روی صندلی برداشتم.
نگاهی به خودم داخل آینه کردم و با دیدن پوستی که کمی رنگ پریده
شده بود, آهی کشیدم
چه کاری با من داشته باشه اما این یک مورد خارج از تصورم بود!
تهیونگ چرا باید به حرف من گوش میکرد و نکته ی مهم تر این بود که
چرا این پسر فکر میکرد من چنین نفوذی روی اون آیدل خودشیفته دارم.
-من. . . فکر نکنم بتونم. . .
معذب زمزمه کردم و سعی کردم لبخندی بزنم.
_میدونم این درخواستم عجیب بنظر میرسه. . . اما فکر کنم تو تنها کسی هستی که بتونی برای انجام این کار راضیش کنی.
کلافه دستی بین موهام کشیدم و سریع جواب دادم:
-نه اونطور که فکر میکنید نیست. . . من. . .
اما با باال اومدن دستش به نشانه ی سکوت, ادامه ی حرفم رو قورت دادم.
-لطفا حداقل تلاشتو بکن. . . این برای من خیلی مهمه. . .
کمی مکث کرد و دوباره گفت:
-این آخرین آلبوم منه. . . دارم از صنعت سرگرمی خداحافظی میکن
چشم هام گشاد شدن و دهنم کمی باز موند.
-چرا؟ چرا میخواید خداحافظی کنی؟
تند تر پلک زدم و اینبار کمی صدام رو باالتر بردم.
-اصال معنی نمیده. . . چرا باید همچین کاری کنید؟
دوباره همون لبخند جذاب همیشگیش رو روی لبهاش نشوند اما بعد از چند
لحظه مکث به پشتی صندلیش تکیه داد و سرش رو نامفهوم تکون داد.
-خسته شدم. . . حس میکنم اونقدر درگیر آیدل شدن بودم که دیگه
موسیقی برای من لذتی نداره. . .
با رسیدن سفارشمون, از صحبت دست کشید.
بعد از چند ثانیه ای که فرد سوم از کنارمون رفت, کیک شکالتی رو به
سمت قهوه ام هل داد و زمزمه کرد:
-فکر نکنم بهت گفته باشه اما من و تهیونگ باهم کارآموز کمپانی شدیم. . .
از وقتیکه چهارده سالمون بود باهم تمرین کردیم. . .
نگاهش رو به بخار های قهوه اش داد.
حتی باور اینکه تهیونگ روزی با هوسوک دوست بوده هم برای من غیرقابل
تصور بنظر میرسید.
هنوز هم میتونستم نفرتی که از این پسر داشت رو بین کلماتش حس کنم.
-اما من اشتباهی کردم که دوستیمون از بین رفت. . .
دوباره بی دلیل و بی هدف خندید.
-نمیخوام زیاد وارد جزئیات بشم, فقط ازت میخوام که کمکم کنی. . . این
کارو برای من میکنی؟
آب دهنم رو پایین فرستادم و با تردید نگاهش کردم.
نمیدونستم باید چی بگم و یا چه عکس العملی نشون بدم, تنها کاری که
تونستم بکنم نگاه کردن به چشم های پسر مقابلم بود.
-من هرکاری که از دستم بربیاد رو انجام میدم
دست هام رو بین دست هاش گرفت و درحالیکه فشارشون میداد لب زد:
_واقعا ازت ممنونم جونگ کوک. . . این برای من واقعا باارزشه. . . خیلی ممنونم
پلکی زدم و سعی کردم همون لحظه به تک تک راه هایی که ممکن بود
تهیونگ از طریق انجام دادنشون, حاضر به همکاری در آخرین آلبوم دوست
قدیمی و رقیب االنش بشه, فکر کنم!
اما مغزم فقط درحال ارور دادن بود.
کیم تهیونگ حتی یک درصد هم امکان نداشت که چنین کاری رو بکنه.
مخصوصا اگر من ازش میخواستم.
هوسوک واقعا سراغ بدترین آدم ممکن اومده بود.
____________
TAEHYUNG´S P.O.V
برای بار دهم نگاهی به یادداشت جونگ کوک کردم و بعد برای یازدهمین
بار با دیدن قلب هایی که کنارش کشیده شده, ناخودآگاه لبهام کش اومدن.
نگاهی به گوشیم انداختم و با دیدن ساعتی که شش و نیم عصر رو نشون
میداد, لبخند از روی لبهام رفت.
اون پسر بچه حتی نگفته بود که میخواد کجا بره و یا چه زمانی برمیگرده!
گازی به سیبی که بین دست هام بود زدم و شونه ای باال انداختم؛ شاید
بهتر بود من هم کمی از خونه و فضای خسته کننده اش دور بشم.
بعد از عوض کردن حالم میتونستم در مورد تصمیمات ریز و درشتم بهتر
فکر کنم.
قدم هام رو به سمت اتاق خواب کشوندم و هودی مشکی ایکس لارج و
شلوار جین همرنگش رو از روی صندلی برداشتم.
نگاهی به خودم داخل آینه کردم و با دیدن پوستی که کمی رنگ پریده
شده بود, آهی کشیدم
۴.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.