وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁴⁵
ا.ت بعد از اینکه مطمئن شد که آمبولانس میاد سریع گوشی رو توی کیفش گذاشت و با چشم های اشکی به تهیونگ نگاه کرد
ا.ت سر خونیه تهیونگ رو توی بغلش گرفت و چشماش رو بست
قطره های اشک شفاف ا.ت روی صورتش کشیده میشد.
رد اشکش سرخی کمرنگی رو روی صورتش نقاشی کرد
زمزمه های بی صدا و اشک هایی که بند نمیومدن
ا.ت با تمام زورش تهیونگ رو توی بغلش کشید و دست راستش رو زیر شونه های پهن و خوش فرم تهیونگ گذاشت
پیشونیش رو به پیشونیه خونیه تهیونگ چسبوند و شروع به حرف زدن کرد: چشاتو...باز...کن..خواهش...میکنم..هقق
ا.ت دست آزادش رو روی صورت تهیونگ کشید و دوباره زمزمه کرد: به خاطر من.. نفس بکش..نفسات ضعیف شدن..سعی کن نفس بکشیی هققق
صدای آژیر آمبولانس حرف های ا.ت رو قطع کرد
دو نفر از آمبولانس با برانکارد بیرون اومدن..
یه نفرشون ا.ت رو از تهیونگ دور کرد و درحالی که سعی داشت توجه ا.ت رو جلب کنه باهاش حرف میزد: اون خالش خوب میشه..نگران نباشید لطفا خانم..
چشمای ا.ت نظاره گر تهیونگی بود که با برانکارد به داخل آمبولانس میبردن
نفس های ا.ت که به شماره افتاده بودن و ضربان ضعیف تهیونگ..
بعد از اینکه تهیونگ رو توی آمبولانس بردن ا.ت به سرعت توی آمبولانس نشست
بعد از اینکه کپسول اکسیژن رو به تهیونگ وصل کردن دستای ظریف ا.ت دست مردونه تهیونگ رو محاصره کرد
اشکاش روی دستای به هم قفل شدشون چکه میکرد
در آمبولانس بسته شد و تند حرکت کرد..
تمام مدت گریه ا.ت بند نمیومد.
بعد از رسیدن به بیمارستان آمبولانس توی محوطه ترمز کرد
در آمبولانس رو باز کردن و تهیونگ رو با تخت از اتاق آمبولانس بیرون آوردن
بدون هیچ مکثی پرستار ها تهیونگ رو به داخل بیمارستان بردن -بخش مراقب های ویژه-
ا.ت پشت سر پرستار ها با تمام توانش میدوید ..
با گلویی که طعم خون میداد و نفس های بریده بریده پشت در بخش مراقبت های ویژه وایساد
دستاش رو روی زانو هاش گذاشت و نفس های عمیقی کشید
پرستار هایی که در به در دنبال دکتر متخصص میگشتن ا.ت رو دیوونه میکرد
دکتر با خونسردی تمام دستگاه فشار سنج رو توی دستش گرفت و وارد بخش مراقبت های ویژه شد
بعد از چند دقیقه پرستار ها با عجله از اتاق بیرون اومدن و به سمت اتاق عمل رفتن تا برای عمل آمادش کنن
نیم ساعت بعد دکتر از اتاق بیرون اومد و بعد پرستار ها تخت تهیونگ رو بیرون آوردن..
ا.ت به دنبال تخت تهیونگ کشیده شد: ک..کجا میبریدش؟؟ ح..حالش خو.. خوبه؟
پرستار سری به حرف های ا.ت تکون داد و گفت: اگه عمل موفقی داشته باشه چون به قسمت گیجگاهی ضربه خورده احتمال فراموشی خیلی زیاده..در واقع فراموشیه موقت
و بعد وارد اتاق عمل شد..
اینم پارت ۴۵
ا.ت سر خونیه تهیونگ رو توی بغلش گرفت و چشماش رو بست
قطره های اشک شفاف ا.ت روی صورتش کشیده میشد.
رد اشکش سرخی کمرنگی رو روی صورتش نقاشی کرد
زمزمه های بی صدا و اشک هایی که بند نمیومدن
ا.ت با تمام زورش تهیونگ رو توی بغلش کشید و دست راستش رو زیر شونه های پهن و خوش فرم تهیونگ گذاشت
پیشونیش رو به پیشونیه خونیه تهیونگ چسبوند و شروع به حرف زدن کرد: چشاتو...باز...کن..خواهش...میکنم..هقق
ا.ت دست آزادش رو روی صورت تهیونگ کشید و دوباره زمزمه کرد: به خاطر من.. نفس بکش..نفسات ضعیف شدن..سعی کن نفس بکشیی هققق
صدای آژیر آمبولانس حرف های ا.ت رو قطع کرد
دو نفر از آمبولانس با برانکارد بیرون اومدن..
یه نفرشون ا.ت رو از تهیونگ دور کرد و درحالی که سعی داشت توجه ا.ت رو جلب کنه باهاش حرف میزد: اون خالش خوب میشه..نگران نباشید لطفا خانم..
چشمای ا.ت نظاره گر تهیونگی بود که با برانکارد به داخل آمبولانس میبردن
نفس های ا.ت که به شماره افتاده بودن و ضربان ضعیف تهیونگ..
بعد از اینکه تهیونگ رو توی آمبولانس بردن ا.ت به سرعت توی آمبولانس نشست
بعد از اینکه کپسول اکسیژن رو به تهیونگ وصل کردن دستای ظریف ا.ت دست مردونه تهیونگ رو محاصره کرد
اشکاش روی دستای به هم قفل شدشون چکه میکرد
در آمبولانس بسته شد و تند حرکت کرد..
تمام مدت گریه ا.ت بند نمیومد.
بعد از رسیدن به بیمارستان آمبولانس توی محوطه ترمز کرد
در آمبولانس رو باز کردن و تهیونگ رو با تخت از اتاق آمبولانس بیرون آوردن
بدون هیچ مکثی پرستار ها تهیونگ رو به داخل بیمارستان بردن -بخش مراقب های ویژه-
ا.ت پشت سر پرستار ها با تمام توانش میدوید ..
با گلویی که طعم خون میداد و نفس های بریده بریده پشت در بخش مراقبت های ویژه وایساد
دستاش رو روی زانو هاش گذاشت و نفس های عمیقی کشید
پرستار هایی که در به در دنبال دکتر متخصص میگشتن ا.ت رو دیوونه میکرد
دکتر با خونسردی تمام دستگاه فشار سنج رو توی دستش گرفت و وارد بخش مراقبت های ویژه شد
بعد از چند دقیقه پرستار ها با عجله از اتاق بیرون اومدن و به سمت اتاق عمل رفتن تا برای عمل آمادش کنن
نیم ساعت بعد دکتر از اتاق بیرون اومد و بعد پرستار ها تخت تهیونگ رو بیرون آوردن..
ا.ت به دنبال تخت تهیونگ کشیده شد: ک..کجا میبریدش؟؟ ح..حالش خو.. خوبه؟
پرستار سری به حرف های ا.ت تکون داد و گفت: اگه عمل موفقی داشته باشه چون به قسمت گیجگاهی ضربه خورده احتمال فراموشی خیلی زیاده..در واقع فراموشیه موقت
و بعد وارد اتاق عمل شد..
اینم پارت ۴۵
۱۸.۳k
۲۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.