پارت8
پارت8
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
ادرسو برام فرستاد مسیرو تغییر دادم و رفتم سمت خونه آرام
داشتم وقتی رسیدم دیدم آرام با آریسا از خونع زدن بیرون..
با دیدن دوبارش باز دو دل شدم ینی کارم درستیع؟
واییی خداااا این دیگه چه حس مزخرفیه؟
سرمو بلند کردم تا ببینمش بهم زل زده بود
(از زبان آریسا)
بعد اون اتفاق رفتم پیش آرام و چیزیم لازم داشتم میخردم و اصلن نمیرفتم خونه.. وقتی اون صحنه رو تو خونه دیدم خوابام یادم اومددد... و بعدش اتفاق که برای ماشینم افتاد... وایستا بینم چرا.. چرا قیافه اون پسری که زدم به ماشینش کپی اونیع که تو خوابام میبینم... اصلن با هم مو نمیزننن.. واییی خدا فک کنمم پاک زدع به سرمم.. با آرام از خونه زدم بیرون تا یکم بگردیم یه دیقه حواسم رفت سمت ماشینی که خیلی با هامون فاصله نداشت همینجوری بش زل زدع بودم کع پسری که تو ماشین بود سرشو بلند کرد و نگام کرد.. عهههه این همونیع که زدم به ماشینش اینجا چیکار میکنع.. یه دیقه صحنه خوابا مثل فیلم جلو چشم پخش شد و باعث شد سر در بگیرم و حالم بد شه سرمو محکم گرفتم و رو زمین نشستم
(از زبان راوی)
آریسا روی زمین نشسته و سرشو گرفته بود دایان از این حرکت یهویی آریسا تعجب کرد ولی بعدش نگران شد و بدو از ماشین زد بیرون رفت سمت آریسا
ارام خیلی نگران آریسا شد بود و سوال های زیادی تو ذهنش بود چرا اریسا بعد دیدن این پسر اینجوری شد؟ چرا این پسر با دیدن حال آریسا نگرانش شد؟
اصلن این کیه؟ ربطش با آریسا چیه؟
دایان نگران اریسا بود و میزد به شونش اسموش صدا میزد آریسا بیهوش شد و باعث شد نگرانی دایان و آرام1000برابر بشه دایان بدون کوچیک ترین توجهی به آرام آریسا رو بغل کرد و برد سمت ماشین تا ببرتش بیمارستان (نویسنده:عرررررر خداااا✨✨😂😂🛐🛐🛐)
(السا:خون مماخ شدمم عررر✨✨😂😂)
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
ادرسو برام فرستاد مسیرو تغییر دادم و رفتم سمت خونه آرام
داشتم وقتی رسیدم دیدم آرام با آریسا از خونع زدن بیرون..
با دیدن دوبارش باز دو دل شدم ینی کارم درستیع؟
واییی خداااا این دیگه چه حس مزخرفیه؟
سرمو بلند کردم تا ببینمش بهم زل زده بود
(از زبان آریسا)
بعد اون اتفاق رفتم پیش آرام و چیزیم لازم داشتم میخردم و اصلن نمیرفتم خونه.. وقتی اون صحنه رو تو خونه دیدم خوابام یادم اومددد... و بعدش اتفاق که برای ماشینم افتاد... وایستا بینم چرا.. چرا قیافه اون پسری که زدم به ماشینش کپی اونیع که تو خوابام میبینم... اصلن با هم مو نمیزننن.. واییی خدا فک کنمم پاک زدع به سرمم.. با آرام از خونه زدم بیرون تا یکم بگردیم یه دیقه حواسم رفت سمت ماشینی که خیلی با هامون فاصله نداشت همینجوری بش زل زدع بودم کع پسری که تو ماشین بود سرشو بلند کرد و نگام کرد.. عهههه این همونیع که زدم به ماشینش اینجا چیکار میکنع.. یه دیقه صحنه خوابا مثل فیلم جلو چشم پخش شد و باعث شد سر در بگیرم و حالم بد شه سرمو محکم گرفتم و رو زمین نشستم
(از زبان راوی)
آریسا روی زمین نشسته و سرشو گرفته بود دایان از این حرکت یهویی آریسا تعجب کرد ولی بعدش نگران شد و بدو از ماشین زد بیرون رفت سمت آریسا
ارام خیلی نگران آریسا شد بود و سوال های زیادی تو ذهنش بود چرا اریسا بعد دیدن این پسر اینجوری شد؟ چرا این پسر با دیدن حال آریسا نگرانش شد؟
اصلن این کیه؟ ربطش با آریسا چیه؟
دایان نگران اریسا بود و میزد به شونش اسموش صدا میزد آریسا بیهوش شد و باعث شد نگرانی دایان و آرام1000برابر بشه دایان بدون کوچیک ترین توجهی به آرام آریسا رو بغل کرد و برد سمت ماشین تا ببرتش بیمارستان (نویسنده:عرررررر خداااا✨✨😂😂🛐🛐🛐)
(السا:خون مماخ شدمم عررر✨✨😂😂)
۱.۶k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.