part 33
part 33
کوک : خب نامجون چی میخواستی بگی که مزاحم شدی ؟ (نیشخند)
نامجون : خفه شو عزیزم . ا.ت ی سوال تو چقدر مهمون داری ؟
ا.ت : ببخشید چقدر مهمون برای چی دارم ؟
نامجون : وا برای عروسیتون دیگه
ا.ت : راستش من فقط دوتا دوست دارم و عموم شاید هم به مامانم و شوهر جدیدش بگم بیان
نامجون : واقعا همینا ؟
ا.ت : آره دیگه
نامجون : خب پس ۹۹ درصد مهمون ها از طرف کوک هستش
کوک : آره . مایکل و همسرش ، دال و دوست دخترش ، پدر بزرگ لون ، عمه و پسرش الکس ، ...
کوک همینطور داشت اسم مهمان ها رو میگفت
کوک : .... جیهوپ ، یونگی و شوگا همین ها را دعوت میکنیم
نامجون : ۱۶۹ نفر مهمون با خودمون عروسی هم ۲ هفته دیگه شنبه هستش جین لطفا برو و ۱۶۹ دعوت نامه بگیر و به این اسامی بده
جین : الان که ازم ی چیز می خای میگی لطفا باشه
نامجون : شما دوتا هم آماده بشین بریم لباس هاتون رو بگیریم
ا.ت و کوک : باشه
ا.ت و کوک آماده شدن و سوار ماشین شدن و راه افتادن به سمت مرکز خرید برگ
ا.ت : دل تو دلم نیست که لباس عروس بپوشم
کوک : خوشحالم که این رو میشنوم عزیزم
ا.ت : عشق من
نامجون : هی من این پشت هستم ها
کوک : چقدر تو مزاحم هستی چرا با ماشین خودت نمیای
نامجون : محض اطلاع این ماشین من عقل کل تو موتور داری
کوک : در کل همش مزاحم میشی
ا.ت : راست میگه نامجون تو هم مزاحم لحظه های احساسی میشی
نامجون : اه حالم بهم خورد
کوک : آره ما میخواستیم الان همدیگر رو ببوسیم
نامجون : خفه شید . اه
کوک : ماچ ماچ ماچ بوس بوس
نامجون : کمککککک
کوک : خب نامجون چی میخواستی بگی که مزاحم شدی ؟ (نیشخند)
نامجون : خفه شو عزیزم . ا.ت ی سوال تو چقدر مهمون داری ؟
ا.ت : ببخشید چقدر مهمون برای چی دارم ؟
نامجون : وا برای عروسیتون دیگه
ا.ت : راستش من فقط دوتا دوست دارم و عموم شاید هم به مامانم و شوهر جدیدش بگم بیان
نامجون : واقعا همینا ؟
ا.ت : آره دیگه
نامجون : خب پس ۹۹ درصد مهمون ها از طرف کوک هستش
کوک : آره . مایکل و همسرش ، دال و دوست دخترش ، پدر بزرگ لون ، عمه و پسرش الکس ، ...
کوک همینطور داشت اسم مهمان ها رو میگفت
کوک : .... جیهوپ ، یونگی و شوگا همین ها را دعوت میکنیم
نامجون : ۱۶۹ نفر مهمون با خودمون عروسی هم ۲ هفته دیگه شنبه هستش جین لطفا برو و ۱۶۹ دعوت نامه بگیر و به این اسامی بده
جین : الان که ازم ی چیز می خای میگی لطفا باشه
نامجون : شما دوتا هم آماده بشین بریم لباس هاتون رو بگیریم
ا.ت و کوک : باشه
ا.ت و کوک آماده شدن و سوار ماشین شدن و راه افتادن به سمت مرکز خرید برگ
ا.ت : دل تو دلم نیست که لباس عروس بپوشم
کوک : خوشحالم که این رو میشنوم عزیزم
ا.ت : عشق من
نامجون : هی من این پشت هستم ها
کوک : چقدر تو مزاحم هستی چرا با ماشین خودت نمیای
نامجون : محض اطلاع این ماشین من عقل کل تو موتور داری
کوک : در کل همش مزاحم میشی
ا.ت : راست میگه نامجون تو هم مزاحم لحظه های احساسی میشی
نامجون : اه حالم بهم خورد
کوک : آره ما میخواستیم الان همدیگر رو ببوسیم
نامجون : خفه شید . اه
کوک : ماچ ماچ ماچ بوس بوس
نامجون : کمککککک
۲.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.