زندگی میان مردگان
چند وقتی از آخرین خوابم میگذشت و چند هفته ایی از کنکور هفته دیگه شاید جوابش بیاد داشتم فیلم دیدم که مامان گفت: «پاشو بسته از صبح تا حالا کلت تو گوشیه»
+باشه
-اگه بیام ببینم خواب نباشی یا خیال خودمو راحت میکنم یا تور
+ حرص نخور
رفتم خوابیدم گوشی رو خاموش کردم کم کم خوابم برد ایندفعه ی جایی مثل حموم بود همین یکی کم بود لامپاش خراب بودن انگار چندسالی بود لامپاش نو عضو نکرده بود صدای چند نفر اومد زود رفتم توی یکی از حموم ها ی دفعه صدای خنده اومد و ی نفر گفت: « میگن اینجا جن داره»
دومی گفت: « چرته بابا اگه بود تا الا ما دیده بودیم کو؟»
سومی-ولی منم میگم اینجا ی چیزایی داره چون ترسناکه
دومی-از بس فیلم نگاه میکنی
بعد چند دقیقه صدای آب اومد وقتی حموم کردنشون تموم شد رفتن ارم در رو باز کردم همه جا پر بخار بود داشت حالم بهم می خوارد همین طور که داشتم میرفتم جلو با دید ی دختر با موهای مشکی و لباس سفید بلند وایسادم ترسناک بود ی قدم اومد سمتم ولی نتونستم برعقب توی بهت بودم دومین قدمو که برداشت شروع کردم به دویدن وقتی برگشتم پشت سرم نبود ولی وقتی سرمو بر گردوندم رو به روم بود ی دفعه از خواب پریدم هر روز خوابام بدتر میشد گوشی رو برداشتم نگاه انداختم رو ساعت ساعت 4 بود بازم رو مخ ترین خوابو دیدم واقعا خیلی حالم بد بود فرداش قرار شد با دوستام برم بیرو وقتی بچه هارو دیدم داشتم از خیابون رد میشدم که صدای ی بوق بلند اومد خشکم زده بود انگار صحنه آروم بود و هی بهم نزدیک میشد ی دفعه با درد توی پهلوم به خودم اومدم رو زمین افتاده بودم چشام تار بود کم کم چشامو بستم
راوی
«مرگ خودمونم نوشتیم»
عسل همونجا تموم کرد وقتی جواب کنکور اومد تجربی پزشکی قبول شده بود با بالا ترین نمره مادرش توی ی روز پیر شد کمر پدرش خم شد خواهرش از همه جا بیخبر بود فکر میکرد که خواهرش رفته کره چون کشور مورد علاقش بود بخاطر بورسیه خوند بود ولی اون دختر زیر ی عالمه خاک بود بعد چند روز بعد مرگش برگه ایی برای پذیرش توی بهترین دانشکده پزشکی اومد ولی عسل مرده بود
پایان
M
+باشه
-اگه بیام ببینم خواب نباشی یا خیال خودمو راحت میکنم یا تور
+ حرص نخور
رفتم خوابیدم گوشی رو خاموش کردم کم کم خوابم برد ایندفعه ی جایی مثل حموم بود همین یکی کم بود لامپاش خراب بودن انگار چندسالی بود لامپاش نو عضو نکرده بود صدای چند نفر اومد زود رفتم توی یکی از حموم ها ی دفعه صدای خنده اومد و ی نفر گفت: « میگن اینجا جن داره»
دومی گفت: « چرته بابا اگه بود تا الا ما دیده بودیم کو؟»
سومی-ولی منم میگم اینجا ی چیزایی داره چون ترسناکه
دومی-از بس فیلم نگاه میکنی
بعد چند دقیقه صدای آب اومد وقتی حموم کردنشون تموم شد رفتن ارم در رو باز کردم همه جا پر بخار بود داشت حالم بهم می خوارد همین طور که داشتم میرفتم جلو با دید ی دختر با موهای مشکی و لباس سفید بلند وایسادم ترسناک بود ی قدم اومد سمتم ولی نتونستم برعقب توی بهت بودم دومین قدمو که برداشت شروع کردم به دویدن وقتی برگشتم پشت سرم نبود ولی وقتی سرمو بر گردوندم رو به روم بود ی دفعه از خواب پریدم هر روز خوابام بدتر میشد گوشی رو برداشتم نگاه انداختم رو ساعت ساعت 4 بود بازم رو مخ ترین خوابو دیدم واقعا خیلی حالم بد بود فرداش قرار شد با دوستام برم بیرو وقتی بچه هارو دیدم داشتم از خیابون رد میشدم که صدای ی بوق بلند اومد خشکم زده بود انگار صحنه آروم بود و هی بهم نزدیک میشد ی دفعه با درد توی پهلوم به خودم اومدم رو زمین افتاده بودم چشام تار بود کم کم چشامو بستم
راوی
«مرگ خودمونم نوشتیم»
عسل همونجا تموم کرد وقتی جواب کنکور اومد تجربی پزشکی قبول شده بود با بالا ترین نمره مادرش توی ی روز پیر شد کمر پدرش خم شد خواهرش از همه جا بیخبر بود فکر میکرد که خواهرش رفته کره چون کشور مورد علاقش بود بخاطر بورسیه خوند بود ولی اون دختر زیر ی عالمه خاک بود بعد چند روز بعد مرگش برگه ایی برای پذیرش توی بهترین دانشکده پزشکی اومد ولی عسل مرده بود
پایان
M
۲۹.۸k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.