ارباب سختگیر!
part ⁶
نگاهم فقط به در زیرزمین بود.
که قیافه ارباب جعون رو جلوی چشمام دیدم.
یکم ترسیدم ولی بعدش سعی کردم بهش بگم که دندونم چی شده ولی چون دهنم پر خون بود نمیتونستم.
آنقدر تلاش کردم که ارباب عصبانی شو ولی چرا خب پس من چجوری بهش بگم؟
کوک:چه زری میخای بزنی
نمیتونستم حرف بزنم!
کوک:چرا اون دهن لجنتو باز نمیکنی؟
میخای بدترش سرت بیارم؟
بغض کرده بودم و سرم پایین بود که با دستش چونمو گرفت و آورد بالا.
دوتا از انگشتاشو بین لبام گذاشت تا از هم جداشون کنه و موفقم شد!
وقتی دهنمو باز کرد خون روی زمین ریخت.
با تعجب بهم نگاه کرد.
منم بهش نگاه کردم که گفت:
چرا..چرا هیچی بهم نگفتی؟
ات:خ..خب وقتی..دهنم .....پر
....خون...باشه...چطوری...حرف....بزنم؟
با سرش تایید کرد و اومد سمتم.
ادامه دارد.....
نگاهم فقط به در زیرزمین بود.
که قیافه ارباب جعون رو جلوی چشمام دیدم.
یکم ترسیدم ولی بعدش سعی کردم بهش بگم که دندونم چی شده ولی چون دهنم پر خون بود نمیتونستم.
آنقدر تلاش کردم که ارباب عصبانی شو ولی چرا خب پس من چجوری بهش بگم؟
کوک:چه زری میخای بزنی
نمیتونستم حرف بزنم!
کوک:چرا اون دهن لجنتو باز نمیکنی؟
میخای بدترش سرت بیارم؟
بغض کرده بودم و سرم پایین بود که با دستش چونمو گرفت و آورد بالا.
دوتا از انگشتاشو بین لبام گذاشت تا از هم جداشون کنه و موفقم شد!
وقتی دهنمو باز کرد خون روی زمین ریخت.
با تعجب بهم نگاه کرد.
منم بهش نگاه کردم که گفت:
چرا..چرا هیچی بهم نگفتی؟
ات:خ..خب وقتی..دهنم .....پر
....خون...باشه...چطوری...حرف....بزنم؟
با سرش تایید کرد و اومد سمتم.
ادامه دارد.....
۱۸.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.