پارت ۲۹ من خیانت نکردم
(لباس عروس ات
(لباس کوک
(لباس داهیون
(لبای تهیونگ
(آرایش داهیون
(آرایش ات
(مین جه
(مین هو
بریم سراغ داستان
ات ویو
با تابش نور چشمام رو باز کردم و کارای لازم رو کردم رفتم پیش داهیون داشت با گوشیش ور میرفت
ات:داهیون آماده ای
داهیون :به عروس خانم نه الان حاضر میشم
من و داهیون حاضر شدیم یه چیزی خوردیم و به سمت اریشگاه حرکت کردیم مین جه و مین هو رو قرار بود اجوما آماده کنه بعد از چند دقیقه رسیدیم اریشگاه
(پرش زمانی )
داهیون ویو
میکاپ منو ات تموم شد شینیون هم کردیم لباس پوشیدیم منتظر کوک بودیم که گوشی ات زنگ خورد
ات:سلام کوکی
کوک:سلام عشقم خوبی
ات:مرسی کجایی
کوک:منو تهیونگ حاضریم داریم میایم
ات:باشه عزیزم خدافظ
کوک :خدافظ
کوک ویو
گوشی رو قط کردم و با تهیونگ سوار ماشینامون شدیم تهیونگ ساق دوش منه و داهیون ساق دوش ات قرار شد داهیون با تهیونگ بره خیلی ذوق داشتم که ات رو ببینم تو همین فکرا بودم که رسیدیم دم اریشگاه به ات زنگ زدم بیاد
ات ویو
کوک زنگ زد گفت اومدیم منو داهیون رفتیم بالا کوک و تهیونگ پشتشون به من بود خیلی جذاب شده بودن زدم رو شونه کوک
کوک ویو
تو همین فکرا بودم که یکی زد رو شونم برگشتم دیدم ات خیلی خوشگل شده بود شبیه فرشته ها شده بود
کوک:سلام عشقم چقدر خوشگل شدی
ات:مرسی توهم همینطوره
تهیونگ و داهیون: آه آه خجالت بکشین دوتا سینگل ترشیده اینجاست
ات:آخی باهم گفتن چقدر کیوتن
کوک :اره راستی زن داداش خیلی خوشگل شدی
داهیون :زن داداش؟
کوک :شاید در آینده زن تهیونگ بشی
داهیون :(خجالت )نه بابا
ات :خب دیگه بریم دیرمون نشه
همه :اره بریم
تهیونگ ویو
داهیون خیلی خوشگل شده بود کاشکی میتونستم عاشق خودم بکنمش
ادمین خوشملتون: خب بچه ها رفتم فیلم برداری تا شب بعد شب همه رفتن تالار همه چیز عالی بود )
ات ویو
نشستیم عاقد هم اومد
عاقد :خب اگه آمادهاین خطبه رو بخونیم
ات و کوک :آماده ایم
ادمین :خب بچه ها چون نمیدونم عاقد چی میگه من یه چرت و پرتی میگم
کوک :تو خیلی اشتباه میکنی
ادمین : درست صحبت کن نزار یکاری کنم بهم ترسین
کوک:حیف که زندگیم دستته وگرنه .......
ادمین: داداشم چرا انقدر خشونت )
عاقد :با نام و یاد خدا شروع میکنیم خانم پارک ات شما آقای جئون جونگ کوک به عنوان همسری قبول میکنید و قول میدهید در غم و شادی کنار ایشان باشید
ات:بله
عاقد :و شما آقای جئون جونگ کوک خانم پارک ات را به عنوان همسری قبول میکنید و قول میدهید در غم شادی کنار ایشان باشید
کوک :بلههههههه
کوک ویو
همه دست زدن و بالاخره تموم شد منو ات رفتیم خونه داهیون و مین جه و مین هو رو برده بود خونه من و کسی تو خونه نبود
کوک : خب شروع میکنیم
ات:چیو
خماریییییی
(لباس کوک
(لباس داهیون
(لبای تهیونگ
(آرایش داهیون
(آرایش ات
(مین جه
(مین هو
بریم سراغ داستان
ات ویو
با تابش نور چشمام رو باز کردم و کارای لازم رو کردم رفتم پیش داهیون داشت با گوشیش ور میرفت
ات:داهیون آماده ای
داهیون :به عروس خانم نه الان حاضر میشم
من و داهیون حاضر شدیم یه چیزی خوردیم و به سمت اریشگاه حرکت کردیم مین جه و مین هو رو قرار بود اجوما آماده کنه بعد از چند دقیقه رسیدیم اریشگاه
(پرش زمانی )
داهیون ویو
میکاپ منو ات تموم شد شینیون هم کردیم لباس پوشیدیم منتظر کوک بودیم که گوشی ات زنگ خورد
ات:سلام کوکی
کوک:سلام عشقم خوبی
ات:مرسی کجایی
کوک:منو تهیونگ حاضریم داریم میایم
ات:باشه عزیزم خدافظ
کوک :خدافظ
کوک ویو
گوشی رو قط کردم و با تهیونگ سوار ماشینامون شدیم تهیونگ ساق دوش منه و داهیون ساق دوش ات قرار شد داهیون با تهیونگ بره خیلی ذوق داشتم که ات رو ببینم تو همین فکرا بودم که رسیدیم دم اریشگاه به ات زنگ زدم بیاد
ات ویو
کوک زنگ زد گفت اومدیم منو داهیون رفتیم بالا کوک و تهیونگ پشتشون به من بود خیلی جذاب شده بودن زدم رو شونه کوک
کوک ویو
تو همین فکرا بودم که یکی زد رو شونم برگشتم دیدم ات خیلی خوشگل شده بود شبیه فرشته ها شده بود
کوک:سلام عشقم چقدر خوشگل شدی
ات:مرسی توهم همینطوره
تهیونگ و داهیون: آه آه خجالت بکشین دوتا سینگل ترشیده اینجاست
ات:آخی باهم گفتن چقدر کیوتن
کوک :اره راستی زن داداش خیلی خوشگل شدی
داهیون :زن داداش؟
کوک :شاید در آینده زن تهیونگ بشی
داهیون :(خجالت )نه بابا
ات :خب دیگه بریم دیرمون نشه
همه :اره بریم
تهیونگ ویو
داهیون خیلی خوشگل شده بود کاشکی میتونستم عاشق خودم بکنمش
ادمین خوشملتون: خب بچه ها رفتم فیلم برداری تا شب بعد شب همه رفتن تالار همه چیز عالی بود )
ات ویو
نشستیم عاقد هم اومد
عاقد :خب اگه آمادهاین خطبه رو بخونیم
ات و کوک :آماده ایم
ادمین :خب بچه ها چون نمیدونم عاقد چی میگه من یه چرت و پرتی میگم
کوک :تو خیلی اشتباه میکنی
ادمین : درست صحبت کن نزار یکاری کنم بهم ترسین
کوک:حیف که زندگیم دستته وگرنه .......
ادمین: داداشم چرا انقدر خشونت )
عاقد :با نام و یاد خدا شروع میکنیم خانم پارک ات شما آقای جئون جونگ کوک به عنوان همسری قبول میکنید و قول میدهید در غم و شادی کنار ایشان باشید
ات:بله
عاقد :و شما آقای جئون جونگ کوک خانم پارک ات را به عنوان همسری قبول میکنید و قول میدهید در غم شادی کنار ایشان باشید
کوک :بلههههههه
کوک ویو
همه دست زدن و بالاخره تموم شد منو ات رفتیم خونه داهیون و مین جه و مین هو رو برده بود خونه من و کسی تو خونه نبود
کوک : خب شروع میکنیم
ات:چیو
خماریییییی
۱۷.۰k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.