bloody revenge
part ⁶
کوک: باید دستاشو ببینم
تهیون: تو عجب ادمی هستیا
از مچ دستم گرفت و منو پشت سر خودش کشوند و بردم تا اونجا و وقتی رسیدیم پرتم کار تو بغل هانول
ته: بیا اینم برادرت خب حالا نوبت توعه
کوک: به من چی میرسه؟ " سرد "
ته: اهل معامله ای
کوک: نچ خب من باید بدونم واسه چی این کارو باید بکنم " سرد "
اومد در گوشم و یه چیزی گفت
ته: اگه میخوای خواهرتو نبرم انجامش بده " در گوش کوک "
به دستای همشون نگا کردم
کوک: کار اونه " اشارهه به مادرش "
ته: خب خب بانو مین این چه کاریه
یغمو گرفت و کشید به سمت خودش جوری که زخمه معلوم بشه
کوک: ولم کن " سرد "
خودمو جدا کردم و رفتم پشت هانول
هانول: کوک چی شده خوبی
کوک : اره خوبم
یجی: بیاین تو سرما میخورین
یونگی: ما که باید بریم جانب جانگ شما هم مسئولیت اینو به گردن گرفتید میبرنشم خونشون افسرا بریم
همشون رفتن
تهیون: موندیم من یجی هانول کوک عه مامان بابا کوشن؟ و تهیونگ
ته: اونا رفتن خب تهیون تو شب همینجا میمونی من رفتم
اونم رفت منم رفتم تو خونه و بقیه هم اومدن
یجی: کوک تو خیسی برو لباستو عوض کن
کوک: باشه " سرد "
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم بعدشم گوشیمو روشن کردم و همینجوری میگشتم که به استوریه هانول برخوردم اینا کی وقت کردن لباس ست بپوشن که استوری ست گزاشتن
یه صدا هایی شنیدم
تهیون: عجیب نیست ما با یه پسر تنها تو خونه ایم
یجی: بیاین تو ابش یه چیزی بریزیم بعد بهش بدیم وقتی بی هوش شد موهاشو رنگ کنیم
همه: قبوله
تعیون: ولی شاید ناراحت بشه این کار بدیه
یجی: به درک بابا بعدش میشوره
هانول: اون نمیتونه بره حموم بخاطر دستش من این کارو نمیکنم
یجی: مایه خفته هیچ وقت درس نمیخونه همش سرش تو گوشیشه الانم بریم همینه
هانول: اون وقتی یه بار روی کتابو بونه حفظ میشه پس بس کن
تهیون: بریم ببینیم چیکار میکنه
اومدن تو
یجی: گفتم همش سرش تو گوشیشه داری چیکار میکنی تو اون بی صاحاب
کوک: هیچ کار " سرد "
یجی: الان دیگه مامانو بابا نیستن چرا سردی بابا
اومد بزنه به کمرم نزاشتم
یجی: نکنه از من بدت میاد
هانول: اون فقط میزاره من بهش دست بزنم چون شماها باهاش بد رفتار میکردین
یجی: به والله از عمد نبوده
ته: شرمنده که مزاحمتون شدم برای اینکه این بچه مزاحم جمع دخترونتون نشه من میبرمش
کوک: من نمیام چطور میخوای ببریم " سرد"
تهیون: چطور با تهیونگ انقدر عادی رفتار میکنی من مثل سگ ازش میترسم برا همینم بحث نمیکنیم
یجی: دوتا چشم خوشگل داف اوف اصلا
ته: مزاحم جمع اینا میشی
کوک: فعلا که فردا تعطیله چون امشب بارون اومده منم دلم میخواد همین جا بمونم " بی تفاوت "
تهیون: بزار بمونه کاری با ما نداره
ته: مهم اون نیست من خوشم نمیاد تو جمع دختر پسر باشه
یجی:
کوک: باید دستاشو ببینم
تهیون: تو عجب ادمی هستیا
از مچ دستم گرفت و منو پشت سر خودش کشوند و بردم تا اونجا و وقتی رسیدیم پرتم کار تو بغل هانول
ته: بیا اینم برادرت خب حالا نوبت توعه
کوک: به من چی میرسه؟ " سرد "
ته: اهل معامله ای
کوک: نچ خب من باید بدونم واسه چی این کارو باید بکنم " سرد "
اومد در گوشم و یه چیزی گفت
ته: اگه میخوای خواهرتو نبرم انجامش بده " در گوش کوک "
به دستای همشون نگا کردم
کوک: کار اونه " اشارهه به مادرش "
ته: خب خب بانو مین این چه کاریه
یغمو گرفت و کشید به سمت خودش جوری که زخمه معلوم بشه
کوک: ولم کن " سرد "
خودمو جدا کردم و رفتم پشت هانول
هانول: کوک چی شده خوبی
کوک : اره خوبم
یجی: بیاین تو سرما میخورین
یونگی: ما که باید بریم جانب جانگ شما هم مسئولیت اینو به گردن گرفتید میبرنشم خونشون افسرا بریم
همشون رفتن
تهیون: موندیم من یجی هانول کوک عه مامان بابا کوشن؟ و تهیونگ
ته: اونا رفتن خب تهیون تو شب همینجا میمونی من رفتم
اونم رفت منم رفتم تو خونه و بقیه هم اومدن
یجی: کوک تو خیسی برو لباستو عوض کن
کوک: باشه " سرد "
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم بعدشم گوشیمو روشن کردم و همینجوری میگشتم که به استوریه هانول برخوردم اینا کی وقت کردن لباس ست بپوشن که استوری ست گزاشتن
یه صدا هایی شنیدم
تهیون: عجیب نیست ما با یه پسر تنها تو خونه ایم
یجی: بیاین تو ابش یه چیزی بریزیم بعد بهش بدیم وقتی بی هوش شد موهاشو رنگ کنیم
همه: قبوله
تعیون: ولی شاید ناراحت بشه این کار بدیه
یجی: به درک بابا بعدش میشوره
هانول: اون نمیتونه بره حموم بخاطر دستش من این کارو نمیکنم
یجی: مایه خفته هیچ وقت درس نمیخونه همش سرش تو گوشیشه الانم بریم همینه
هانول: اون وقتی یه بار روی کتابو بونه حفظ میشه پس بس کن
تهیون: بریم ببینیم چیکار میکنه
اومدن تو
یجی: گفتم همش سرش تو گوشیشه داری چیکار میکنی تو اون بی صاحاب
کوک: هیچ کار " سرد "
یجی: الان دیگه مامانو بابا نیستن چرا سردی بابا
اومد بزنه به کمرم نزاشتم
یجی: نکنه از من بدت میاد
هانول: اون فقط میزاره من بهش دست بزنم چون شماها باهاش بد رفتار میکردین
یجی: به والله از عمد نبوده
ته: شرمنده که مزاحمتون شدم برای اینکه این بچه مزاحم جمع دخترونتون نشه من میبرمش
کوک: من نمیام چطور میخوای ببریم " سرد"
تهیون: چطور با تهیونگ انقدر عادی رفتار میکنی من مثل سگ ازش میترسم برا همینم بحث نمیکنیم
یجی: دوتا چشم خوشگل داف اوف اصلا
ته: مزاحم جمع اینا میشی
کوک: فعلا که فردا تعطیله چون امشب بارون اومده منم دلم میخواد همین جا بمونم " بی تفاوت "
تهیون: بزار بمونه کاری با ما نداره
ته: مهم اون نیست من خوشم نمیاد تو جمع دختر پسر باشه
یجی:
۶.۰k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.