تکپارتی(درخواستی)P1
#تک_پارتی #تکپارتی
#درخواستی
#جیک
&وقتی دوست صمیمیت بود و...
علامت ا.ت× علامت جیک_
ویو ا.ت؛
دوباره به خاطر دعوای شدیدی که با خانوادت داشتی بدون توجه به ساعت و داد زدنای پدرت به بیرون خونه رجوح آروده بودی..
بدون داشتن مقصدی با گریه داشتی میدویدی
در واقع برات اهمیتی هم نداشت که داشتی به کدوم گورستانی میدویدی تو فقط و فقط سعیت دور شدن از اون خرابه خونه بود!
تو کوچه تاریکی به خاطر کمبود اکسیژن ایستاده و به زانو هات افتادی و همینطور که نفس نفس میزدی گوشیتو از جیب هودیت برداشته و صحفشو باز کردی..
۵ تماس از دست رفته از بابات
۸ تماس از دست رفته از مامات
و چیزی که باورت نمیشد ۲۳ تماس از دست رفته از جیک؟
با دوباره زنگ زدنش فهمیدی ۲۴ مین تماسیه که باهات برقرار میکنه و تو جواب نمیدی..
زود دکمه سبزو به وسط صحفه هدایت داده و تلفنو به گوشت گذاشتی که ثانیه ای نگذشت صدای نگران جیک تو گوشت پیچید..
_ا.تت حالت خوبهه؟کجایی دختر؟هاا بم بگو کجایی بیام پیشت خوب؟
×جی..ک تو؟
_آره منم..بگو کجای کوچولوم بگو تا بتونم کنارت باشم هوم؟بگو خودمو زود برسونم پیشت خوب؟
با بغضی که گلوتو میفشرد ادامه دادی:نیاز نیست بدونی..
_ا.ت..
نذاشتی حرفشو کامل کنه و گوشیو قطع و سپس خاموش کردی..
از رو زانو هات بلند شده و به طرف خیابون که هر از گاهی ماشین ازش رد میشد رفتی..
چند لحظه ای همینطور بی حس به ماشینای که از کنارت گذر میکردن نگاه کردی...واقعا دیگه این زندگی واست معنی نداشت..لذتی نداشت..شادی نداشت..همش غم همش گریه همش حسرت...
برای چی اصلا داشتی زندگی که همین الانشم برات غیرقابل و خفه کننده بودو تحمل میکردی..
با فکری که به سرت زد لبخند کوتاهی از درد زده و قدمتو به سمت وسط خیابون برداشتی و وقتی به نکته مورد نظرت رسیدی ایستاده و چشاتو محکم در انتظار ماشین محکمی که قراره بهت برخورد کنه بر روی هم فشردی!
ولی با پرت شدن خودت و شخص دیگه ای که نفس نفس میزدو تورو توی بغلش میفشرد به زمین چشاتو از هم فاصله دادی و با شخصی که دیدی شوکه شدی...جیک بود!
×جیک..
جیک بدون گوش دادن به ادامه حرفت با عصبانیت بلند شدو محکم از بازو هات گرفت و بلندت کرد..
#درخواستی
#جیک
&وقتی دوست صمیمیت بود و...
علامت ا.ت× علامت جیک_
ویو ا.ت؛
دوباره به خاطر دعوای شدیدی که با خانوادت داشتی بدون توجه به ساعت و داد زدنای پدرت به بیرون خونه رجوح آروده بودی..
بدون داشتن مقصدی با گریه داشتی میدویدی
در واقع برات اهمیتی هم نداشت که داشتی به کدوم گورستانی میدویدی تو فقط و فقط سعیت دور شدن از اون خرابه خونه بود!
تو کوچه تاریکی به خاطر کمبود اکسیژن ایستاده و به زانو هات افتادی و همینطور که نفس نفس میزدی گوشیتو از جیب هودیت برداشته و صحفشو باز کردی..
۵ تماس از دست رفته از بابات
۸ تماس از دست رفته از مامات
و چیزی که باورت نمیشد ۲۳ تماس از دست رفته از جیک؟
با دوباره زنگ زدنش فهمیدی ۲۴ مین تماسیه که باهات برقرار میکنه و تو جواب نمیدی..
زود دکمه سبزو به وسط صحفه هدایت داده و تلفنو به گوشت گذاشتی که ثانیه ای نگذشت صدای نگران جیک تو گوشت پیچید..
_ا.تت حالت خوبهه؟کجایی دختر؟هاا بم بگو کجایی بیام پیشت خوب؟
×جی..ک تو؟
_آره منم..بگو کجای کوچولوم بگو تا بتونم کنارت باشم هوم؟بگو خودمو زود برسونم پیشت خوب؟
با بغضی که گلوتو میفشرد ادامه دادی:نیاز نیست بدونی..
_ا.ت..
نذاشتی حرفشو کامل کنه و گوشیو قطع و سپس خاموش کردی..
از رو زانو هات بلند شده و به طرف خیابون که هر از گاهی ماشین ازش رد میشد رفتی..
چند لحظه ای همینطور بی حس به ماشینای که از کنارت گذر میکردن نگاه کردی...واقعا دیگه این زندگی واست معنی نداشت..لذتی نداشت..شادی نداشت..همش غم همش گریه همش حسرت...
برای چی اصلا داشتی زندگی که همین الانشم برات غیرقابل و خفه کننده بودو تحمل میکردی..
با فکری که به سرت زد لبخند کوتاهی از درد زده و قدمتو به سمت وسط خیابون برداشتی و وقتی به نکته مورد نظرت رسیدی ایستاده و چشاتو محکم در انتظار ماشین محکمی که قراره بهت برخورد کنه بر روی هم فشردی!
ولی با پرت شدن خودت و شخص دیگه ای که نفس نفس میزدو تورو توی بغلش میفشرد به زمین چشاتو از هم فاصله دادی و با شخصی که دیدی شوکه شدی...جیک بود!
×جیک..
جیک بدون گوش دادن به ادامه حرفت با عصبانیت بلند شدو محکم از بازو هات گرفت و بلندت کرد..
۲۱.۱k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.