ᴡʜᴇɴ ʏᴏᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ⁸ᵀᴴ ᴍᴇᴍʙᴇʀ~• ᴘ²
ᴡʜᴇɴ ʏᴏᴜ ᴡᴇʀᴇ ᴛʜᴇ ⁸ᵀᴴ ᴍᴇᴍʙᴇʀ~• ᴘ²
مرسییی که شرطارو میرسونییید , من از حمایتاتون ذووق میکنم 🥺🫰
بریم سراغ فیک-•
جانگمی «دیدم کوکی و ته دارن گیم بازی میکنن وایستادم و متوجه حضور من نشدن داشتم نگاه میکردم که دعوا شروع شد
ته«من بردم
کوک«نه من بردم
ته«الکی نگو من بردم
کوک«عه ببین کی میگه الکی نگو
ته«تو باختی
کوک«نه تو باختی
جانگمی «اهم اهم ..برگشتن سمتم
کوک « نونا نگاش کننننن
«بزار ببینم .... به عنوان داور اعلام میکنم هردوتون بردین^^
کوک«واقعا؟
ته و کوک«هوراااااااااا
جانگمی«خوشحال شدم که کنار اومدن دیگه گفتم بزار بازی کنن منم رفتم اتاق تا یکم نقاشی کنم
...
جیمین«خواب بودم که با صدا زدن های جین هیونگ بیدار شدم
جین«بلند شو ببینم ولو شدی رو تخت بیا پایین
جیمین«گیج بودم که هیونگ چی می گفت رفتم پایین دیدم همه جمعاً
نامجون«عه جیمینم اومد خب همه بیاید جم شین ....خب پی دی نیم الان بهم زنگ زد که گفت هفته دیگه سه شنبه کنسرت داریم تو بوسان وباید بريم تمرین کنیم
شوگا«خب نمیشد بعداً بگی من از خواب نازنینم زدم به خاطر این
نامجون«پی دی نیم گفت بیاید کمپانی تا تمرین کنیم برین آماده شین بريم برا تمرین
همه«چشم
جانگمی «رفتم اتاق که دیدم کوک هم اومد«اول من بعد تو
کوک«نه خیر اول من بعد تو
جانگمی«هوففف من میرم حموم تو اتاق عوض کن.....لباس هامو برداشتم و رفتم حموم عوض کنم وقتی کارم تموم شد رفتم بیرون که دیدم کوک فقط شلوار تنشه و پیراهن نداره سریع چشمامو گرفتم و بهش پشت کردم«تو ۳ ساعته داری شلوار می پوشی حداقل بگو لباس ندارم
کوک«خب داشتم دنبال لباس میگشتم بعدشم من شبا بدون پیراهن میخوابم برا تو عادی الکی خودتو خجالتی نشون نده احمق
جانگمی « اولن به بزرگترت نگو احمق خودتی ،دوما ما تو تختای جدا میخابیم از کجا باید ببینم آخه آدم مثلا عاقل؟!
که دیدم یهو مظلوم شد « نونا الان به یه بانی توهین کردی؟
جانگمی « که یهو هول شدم : ن..نه ینی چیز.. هووف من میرم پایین منتظرن ، تو
از کنارش زد شدم موهاشو بهم ریختم که غر زد « موهاممم ، دو ساعت مرتبشون کرده بودممم
بی توجه بهش خندیدم و رفتم پایین
نامجون « پس جونگکوکی کو؟
تا خاستم چیزی بگم جونگکوک سریع اومد « ببخشیددد ، زیاد منتظرتون گذاشتم؟ «
همه زیر زیرکی به کیوتیش خندیدیم که هوسوک هیونگ گفت « فدا سرت عب نداره بیاین بریم
لباس جانگمی رو پارت بعد پست میکنم
مرسییی که شرطارو میرسونییید , من از حمایتاتون ذووق میکنم 🥺🫰
بریم سراغ فیک-•
جانگمی «دیدم کوکی و ته دارن گیم بازی میکنن وایستادم و متوجه حضور من نشدن داشتم نگاه میکردم که دعوا شروع شد
ته«من بردم
کوک«نه من بردم
ته«الکی نگو من بردم
کوک«عه ببین کی میگه الکی نگو
ته«تو باختی
کوک«نه تو باختی
جانگمی «اهم اهم ..برگشتن سمتم
کوک « نونا نگاش کننننن
«بزار ببینم .... به عنوان داور اعلام میکنم هردوتون بردین^^
کوک«واقعا؟
ته و کوک«هوراااااااااا
جانگمی«خوشحال شدم که کنار اومدن دیگه گفتم بزار بازی کنن منم رفتم اتاق تا یکم نقاشی کنم
...
جیمین«خواب بودم که با صدا زدن های جین هیونگ بیدار شدم
جین«بلند شو ببینم ولو شدی رو تخت بیا پایین
جیمین«گیج بودم که هیونگ چی می گفت رفتم پایین دیدم همه جمعاً
نامجون«عه جیمینم اومد خب همه بیاید جم شین ....خب پی دی نیم الان بهم زنگ زد که گفت هفته دیگه سه شنبه کنسرت داریم تو بوسان وباید بريم تمرین کنیم
شوگا«خب نمیشد بعداً بگی من از خواب نازنینم زدم به خاطر این
نامجون«پی دی نیم گفت بیاید کمپانی تا تمرین کنیم برین آماده شین بريم برا تمرین
همه«چشم
جانگمی «رفتم اتاق که دیدم کوک هم اومد«اول من بعد تو
کوک«نه خیر اول من بعد تو
جانگمی«هوففف من میرم حموم تو اتاق عوض کن.....لباس هامو برداشتم و رفتم حموم عوض کنم وقتی کارم تموم شد رفتم بیرون که دیدم کوک فقط شلوار تنشه و پیراهن نداره سریع چشمامو گرفتم و بهش پشت کردم«تو ۳ ساعته داری شلوار می پوشی حداقل بگو لباس ندارم
کوک«خب داشتم دنبال لباس میگشتم بعدشم من شبا بدون پیراهن میخوابم برا تو عادی الکی خودتو خجالتی نشون نده احمق
جانگمی « اولن به بزرگترت نگو احمق خودتی ،دوما ما تو تختای جدا میخابیم از کجا باید ببینم آخه آدم مثلا عاقل؟!
که دیدم یهو مظلوم شد « نونا الان به یه بانی توهین کردی؟
جانگمی « که یهو هول شدم : ن..نه ینی چیز.. هووف من میرم پایین منتظرن ، تو
از کنارش زد شدم موهاشو بهم ریختم که غر زد « موهاممم ، دو ساعت مرتبشون کرده بودممم
بی توجه بهش خندیدم و رفتم پایین
نامجون « پس جونگکوکی کو؟
تا خاستم چیزی بگم جونگکوک سریع اومد « ببخشیددد ، زیاد منتظرتون گذاشتم؟ «
همه زیر زیرکی به کیوتیش خندیدیم که هوسوک هیونگ گفت « فدا سرت عب نداره بیاین بریم
لباس جانگمی رو پارت بعد پست میکنم
۸.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۲