رمان mbti
ای اِن اِف پی و آی اِن اِف پی با هم رفت به سمت آی اِن تی جِی،
ای اِن اِف پی گفت: هی، سلام، چیکار میکنی، خرخون! 🥸
آی اِن تی جِی چشمانش که روی صفحهی جدول بود به سمت چهرهی اون دوتا رفت، با خونسردی گفت: دارم جدول حل میکنم، و شما اینجا چیکار میکنید؟ تا حالا ندیدم بیاید اینجا (دروغ) 🧐
ای اِن اِف پی گفت: من یه هفتهای میشه که میام اینجا، امروز هم آی اِن اِف پی رو با خودم آوردم تا با هم تفریح کنیم... 😋
آی اِن تی جِی به زور خونسردیش رو حفظ کرد، اما کمی مضطرب گفت: پس برای همین اومدید اینجا... هوم... 🤨
آی اِن اِف پی : آره... 🙂
ای اِن اِف پی: خب دیگه ما رفتیم... 😌
ای اِن اِف پی و آی اِن اِف پی به سر میزشون برگشتن.
آی اِن تی جِی نفس راحتی کشید که چیزی سوتی نداد و تونست نقش بازی کنه. 😰😮💨
ای اِس اِف جِی با دوتا میلک شیک کیوت اومد به سمت میز آی اِن اِف پی و ای اِن اِف پی و گذاشتشون روی میز و با لبخند گفت: بفرمایید، اینم از میلک شیکتون، امیدوارم از خوردنش لذت ببرید.
ای اِن اِف پی و آی اِن اِف پی همزمان با هم گفتن: ممنون!... 😍❤️
اول ای اِن اِف پی شروع کرد به خوردن، بعد هم آی اِن اِف پی شروع کرد، با نی یه جرعه از میلک شیکش رو خورد و گفت: اوه! راست میگفتی! خیلی خوشمزهاس، مثل برف تو دهن آب میشه... ممممم! 😋
ای اِن اِف پی گفت: آره، خیلی خوبه... نام نام... 😄🥹
ادامه در پارت بعد...
ای اِن اِف پی گفت: هی، سلام، چیکار میکنی، خرخون! 🥸
آی اِن تی جِی چشمانش که روی صفحهی جدول بود به سمت چهرهی اون دوتا رفت، با خونسردی گفت: دارم جدول حل میکنم، و شما اینجا چیکار میکنید؟ تا حالا ندیدم بیاید اینجا (دروغ) 🧐
ای اِن اِف پی گفت: من یه هفتهای میشه که میام اینجا، امروز هم آی اِن اِف پی رو با خودم آوردم تا با هم تفریح کنیم... 😋
آی اِن تی جِی به زور خونسردیش رو حفظ کرد، اما کمی مضطرب گفت: پس برای همین اومدید اینجا... هوم... 🤨
آی اِن اِف پی : آره... 🙂
ای اِن اِف پی: خب دیگه ما رفتیم... 😌
ای اِن اِف پی و آی اِن اِف پی به سر میزشون برگشتن.
آی اِن تی جِی نفس راحتی کشید که چیزی سوتی نداد و تونست نقش بازی کنه. 😰😮💨
ای اِس اِف جِی با دوتا میلک شیک کیوت اومد به سمت میز آی اِن اِف پی و ای اِن اِف پی و گذاشتشون روی میز و با لبخند گفت: بفرمایید، اینم از میلک شیکتون، امیدوارم از خوردنش لذت ببرید.
ای اِن اِف پی و آی اِن اِف پی همزمان با هم گفتن: ممنون!... 😍❤️
اول ای اِن اِف پی شروع کرد به خوردن، بعد هم آی اِن اِف پی شروع کرد، با نی یه جرعه از میلک شیکش رو خورد و گفت: اوه! راست میگفتی! خیلی خوشمزهاس، مثل برف تو دهن آب میشه... ممممم! 😋
ای اِن اِف پی گفت: آره، خیلی خوبه... نام نام... 😄🥹
ادامه در پارت بعد...
۸۵۱
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.