ویوات
ویوات
با خوردن نور خورشید از خواب بیدار شدم به پشتم نگاه کردمم کوک خیلی کیوت خوابیده بود دستم رو روی بدنش کشیدم که خندید
ات: به چی ممی خندی
کوک: هیچی ولش کن
ات: اکی
رفتم حموم دوش گرفتم امدم موهامو خشک کنم که دیدم خیلی برام تکراری شده در کردمو باز کردمو رنگ سبز و ورداشتم رفتم تو حموم موهامو تا گردنم کوتاه کردم و کمی پایینشو رنگ کردم داشتم موهامو میشوستم که کوک از پایین داد زد
کوک: کارت تموم نشد
ات: تموم شد الان میام
ات: کوکی چشماتو ببند
کوک: چرا
ات: ببند دیگه
ویو کوک
چشمامو بستم و منتظر ات موندم
ات: حالا باز کن( بل لبخند)
کوک: اتتتتتتتتت
ات: چیشد
کوک: برا چی موهاتو کوتاه کردی
ات: دلم میخواد
ویو ات
یهو کوک آمد سمتم منم از ترس چسبیدم به دیوار
کوک: مگه نگفتم موهاتو کوتاه نکن
ات: ببخشید دیگه کوتاه نمیکنم
کوک:الان خیلی.......
با زنگ خوردن گوشیش رفت سمتشو ورش داشت
کوک:الو.سلام.ممنون.نه.میگم نه.اوفف باشه( حرفاش پشت تلفن)
ات:چیزی شده
کوک: به تو ربطی نداره ساعت ۶ حاضر باش بریم یه جایی
ات: کجا
کوک: فقط حاضر باش به بقیشکار نداشته باش
ایششش مگه چیشده چرا آخه انقدر سزد رفتار میکنه
رفتم تو اتاقمو دراز کشیدم دلم می خواست نقاشی کنم رفتم نقاشی یه خرگوش کوچولو رو کشیدم
ات: اوفف تموم شد واییییییییییی خدا چقدر خوشگل شده
میرا: منم می تونم ببینم
ات: جیغغغغغغغغغغ بیا بغلم
میرا و ات دوساعت بغل هم بودن
تهیونگ : میرا بیا بچه گشنش
میرا: امدم
ات: چی بچه
میرا: اهوم خیلی خوشگل
با دو رفتم پایین یه فرشته کوچولوی خوشگل تو بغل تهیونگ بود دویدم و محکم بغلش کردم محکم خودمو پرت کردم رو مبل داشتم با بچه بازی میکردم که یکی در گوشم گفت
کوک: خیلی بچه دوست داری نه
ات: کوک بس کن
کوک:😂😂چیز بدی نگفتم تو خیلی منحرفی
ات: ایش
تموم سد امیدوارم خوشتون بیاد 😁💜🍰
با خوردن نور خورشید از خواب بیدار شدم به پشتم نگاه کردمم کوک خیلی کیوت خوابیده بود دستم رو روی بدنش کشیدم که خندید
ات: به چی ممی خندی
کوک: هیچی ولش کن
ات: اکی
رفتم حموم دوش گرفتم امدم موهامو خشک کنم که دیدم خیلی برام تکراری شده در کردمو باز کردمو رنگ سبز و ورداشتم رفتم تو حموم موهامو تا گردنم کوتاه کردم و کمی پایینشو رنگ کردم داشتم موهامو میشوستم که کوک از پایین داد زد
کوک: کارت تموم نشد
ات: تموم شد الان میام
ات: کوکی چشماتو ببند
کوک: چرا
ات: ببند دیگه
ویو کوک
چشمامو بستم و منتظر ات موندم
ات: حالا باز کن( بل لبخند)
کوک: اتتتتتتتتت
ات: چیشد
کوک: برا چی موهاتو کوتاه کردی
ات: دلم میخواد
ویو ات
یهو کوک آمد سمتم منم از ترس چسبیدم به دیوار
کوک: مگه نگفتم موهاتو کوتاه نکن
ات: ببخشید دیگه کوتاه نمیکنم
کوک:الان خیلی.......
با زنگ خوردن گوشیش رفت سمتشو ورش داشت
کوک:الو.سلام.ممنون.نه.میگم نه.اوفف باشه( حرفاش پشت تلفن)
ات:چیزی شده
کوک: به تو ربطی نداره ساعت ۶ حاضر باش بریم یه جایی
ات: کجا
کوک: فقط حاضر باش به بقیشکار نداشته باش
ایششش مگه چیشده چرا آخه انقدر سزد رفتار میکنه
رفتم تو اتاقمو دراز کشیدم دلم می خواست نقاشی کنم رفتم نقاشی یه خرگوش کوچولو رو کشیدم
ات: اوفف تموم شد واییییییییییی خدا چقدر خوشگل شده
میرا: منم می تونم ببینم
ات: جیغغغغغغغغغغ بیا بغلم
میرا و ات دوساعت بغل هم بودن
تهیونگ : میرا بیا بچه گشنش
میرا: امدم
ات: چی بچه
میرا: اهوم خیلی خوشگل
با دو رفتم پایین یه فرشته کوچولوی خوشگل تو بغل تهیونگ بود دویدم و محکم بغلش کردم محکم خودمو پرت کردم رو مبل داشتم با بچه بازی میکردم که یکی در گوشم گفت
کوک: خیلی بچه دوست داری نه
ات: کوک بس کن
کوک:😂😂چیز بدی نگفتم تو خیلی منحرفی
ات: ایش
تموم سد امیدوارم خوشتون بیاد 😁💜🍰
۸.۰k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.