فیک تهیونگ(پارت ۱۴):
فیک تهیونگ(پارت ۱۴):
ا،ت و بقیه داشتن باهم صحبت میکردن و تهیونگ وجونکوکهم دااشتن اشکالایرقصشونو برطرف میکردند.
که یهو آخ تهیونگ بلند شدو.....
ا،ت ویو:یک دفعه صدای آخ تهیونگ اومد نگرانش شدمو رفتم سمتش و گفتم:
ا،ت:حالت خوبه
ته:ایییی اره خوبم فقط دستم یکم زخمی شد(دوستان دست تهیونگ به زمین کشیده شده مثلا)
ا،ت:بلند شدم و رفتم توی کشوی اتاقمو نگاه کردم و جعبه ی کمک های اولیه رو آوردم و بتادین ریختم روی پنبه و زدم روی دستش و بعدش در حال فوت کردنش بودم که نگاه های تهیونگو می فهمیدم یک ثانیه ثانیه دیدمش دیدم یک سانتی متری منه واقعااااا چشماش خیلی قشنگ بود که با صدای جیمین از فکر دراومدم
جیمین:اوووووو کاپل های جدید
ا،ت:جیمیننن(یکم با صدا بلند)
جیمین :مگه دروغ میگم
ا،ت:ساکت باش دیگه عههههه
جیمین :باشه بابا بیا منو بخور
ا،ت:خوردنی نیستی
جیمین:😶😐😑
ا،ت ویو:
دست ته رو هم بستم که لینا اومد گفت:
لینا:ا،ت
ا،ت:بله
لینا:طراح لباس قبول نکرد
ا،ت:چییییییییی(با داد)
لینا:ایییی گوشم یواش تررررر
ا،ت:یعنی چی من اونو نمیپوشم
لینا:مجبوری دیگه منم رفتم شما هم اگر کارتون تموم شده برین استراحت کنین
ا،ت:هعییی وایسا لینا(لینا سریع رفت بیرون)
ا،ت:ایششششششش(با داد)
اعضا:ایییییی چته چرا داد میزنی؟
ا،ت:آخه باید اون لباس چسبه رو بپوشم من تاحالا لباس چسب نپوشیدن
جیمین:خوبه کههه😈
ا،ت:خفه شو جیمین
نکته:دیگه ا،ت و اعضا باهم راحتن و مثل دوستن
که تهیونگ گفت:و......
ا،ت و بقیه داشتن باهم صحبت میکردن و تهیونگ وجونکوکهم دااشتن اشکالایرقصشونو برطرف میکردند.
که یهو آخ تهیونگ بلند شدو.....
ا،ت ویو:یک دفعه صدای آخ تهیونگ اومد نگرانش شدمو رفتم سمتش و گفتم:
ا،ت:حالت خوبه
ته:ایییی اره خوبم فقط دستم یکم زخمی شد(دوستان دست تهیونگ به زمین کشیده شده مثلا)
ا،ت:بلند شدم و رفتم توی کشوی اتاقمو نگاه کردم و جعبه ی کمک های اولیه رو آوردم و بتادین ریختم روی پنبه و زدم روی دستش و بعدش در حال فوت کردنش بودم که نگاه های تهیونگو می فهمیدم یک ثانیه ثانیه دیدمش دیدم یک سانتی متری منه واقعااااا چشماش خیلی قشنگ بود که با صدای جیمین از فکر دراومدم
جیمین:اوووووو کاپل های جدید
ا،ت:جیمیننن(یکم با صدا بلند)
جیمین :مگه دروغ میگم
ا،ت:ساکت باش دیگه عههههه
جیمین :باشه بابا بیا منو بخور
ا،ت:خوردنی نیستی
جیمین:😶😐😑
ا،ت ویو:
دست ته رو هم بستم که لینا اومد گفت:
لینا:ا،ت
ا،ت:بله
لینا:طراح لباس قبول نکرد
ا،ت:چییییییییی(با داد)
لینا:ایییی گوشم یواش تررررر
ا،ت:یعنی چی من اونو نمیپوشم
لینا:مجبوری دیگه منم رفتم شما هم اگر کارتون تموم شده برین استراحت کنین
ا،ت:هعییی وایسا لینا(لینا سریع رفت بیرون)
ا،ت:ایششششششش(با داد)
اعضا:ایییییی چته چرا داد میزنی؟
ا،ت:آخه باید اون لباس چسبه رو بپوشم من تاحالا لباس چسب نپوشیدن
جیمین:خوبه کههه😈
ا،ت:خفه شو جیمین
نکته:دیگه ا،ت و اعضا باهم راحتن و مثل دوستن
که تهیونگ گفت:و......
۱۱.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.