پارت چهاردهم فصل دوم where are you کجایی؟ به روایت زیحا:
اوریل 2018
گارسون قهوه را در لیوان سفید چینی روبه رویش گذاشت.
"ممنونم."
قهوه را به طرف لب هایش برد،داغ تر از آنی بود که بتواند بلافاصله بخورد.لیوان را روی میز گذاشت.
"امروز میریم سالن دونگ سانگ؟"
"قرار بود بریم،ولی امروز صبح دیدم ایمیل فرستادند که یه گروه دیگه اونجا رفتن و وقت برای ما ندارند،نوشته بود فردا بیاین."
"خب پس امروز کجا بریم،سوده؟"
"اممم نمیدونم."
افتاب کم رنگ بهاری از پنجره کافه به میزشان میخورد و قهوه او را روشن تر نشان میداد.از پنجره کنارش نگاهی به بیرون انداخت،منظره اش عابرانی بودند که رد میشدند و بعضی ها به مشتریان داخل کافه نگاه گذرا میانداختند و بعد به راهشان ادامه میدادند. "کاش میشد یه رقص خیابونی میکردیم."
"واقعا منم دلم تنگ شده.فکر کنم دو ماه میشه که اصلا تو خیابون نرقصیدیم،نه رزالین؟"
"اره از وقتی پیشنهاد رقص توی سالن هارو گرفتیم دیگه نرفتیم."
"رقص خیابونی واقعا یه چیز دیگه ست."
سوده به انا که کنار دستش نشسته بود با ارنج زد.
"انا؟موافقی امروز بریم؟"
"امروز؟اره کاری نداریم."
رزالین رو به روی انها نشسته بود.
"اما کجا؟کدوم خیابون؟"
"یه منطقه بالا بریم."سوده بدون اینکه دهانش را از نی در ابمیوه اش جدا کند،حرف انا را تایید کرد.انا ادامه داد:
"چون الان هوا خوبه و توریست زیاد میاد باید جایی رو انتخاب کنیم که معروف باشه،توریست ها معمولا جاهای معروف میرن."
رزالین با احساس لبش به لبه لیوان فهمید قهوه ولرم شده ست.
"خیابون insa_dong(اینسا دونگ) چطوره؟"
سوده نی را از دهانش خارج کرد.
"افرین رزالین."
انا داشت توت فرنگی را از کیک ش جدا میکرد.
"خیابون اینسا دونگ بهترین خیابونه.هتل های و مغازه های زیادی داره و همیشه شلوغه.مسافر ها بعد از پرواز یک راست میرن هتل های اونجا."
رزالین اخرین جرعه از قهوه اش را نوشید.
انا باند های بزرگ را کنار خیابان گذاشت.رزالین به ساعت مچی اش نگاه کرد،ساعت سه بعد از ظهر بود.مناسب ترین وقتی که خیابان در شلوغ ترین حالت ممکن بود.انا فلش را وصل کرد و به طرف رزالین چشمک زد.
"شروع کنیم؟"
گارسون قهوه را در لیوان سفید چینی روبه رویش گذاشت.
"ممنونم."
قهوه را به طرف لب هایش برد،داغ تر از آنی بود که بتواند بلافاصله بخورد.لیوان را روی میز گذاشت.
"امروز میریم سالن دونگ سانگ؟"
"قرار بود بریم،ولی امروز صبح دیدم ایمیل فرستادند که یه گروه دیگه اونجا رفتن و وقت برای ما ندارند،نوشته بود فردا بیاین."
"خب پس امروز کجا بریم،سوده؟"
"اممم نمیدونم."
افتاب کم رنگ بهاری از پنجره کافه به میزشان میخورد و قهوه او را روشن تر نشان میداد.از پنجره کنارش نگاهی به بیرون انداخت،منظره اش عابرانی بودند که رد میشدند و بعضی ها به مشتریان داخل کافه نگاه گذرا میانداختند و بعد به راهشان ادامه میدادند. "کاش میشد یه رقص خیابونی میکردیم."
"واقعا منم دلم تنگ شده.فکر کنم دو ماه میشه که اصلا تو خیابون نرقصیدیم،نه رزالین؟"
"اره از وقتی پیشنهاد رقص توی سالن هارو گرفتیم دیگه نرفتیم."
"رقص خیابونی واقعا یه چیز دیگه ست."
سوده به انا که کنار دستش نشسته بود با ارنج زد.
"انا؟موافقی امروز بریم؟"
"امروز؟اره کاری نداریم."
رزالین رو به روی انها نشسته بود.
"اما کجا؟کدوم خیابون؟"
"یه منطقه بالا بریم."سوده بدون اینکه دهانش را از نی در ابمیوه اش جدا کند،حرف انا را تایید کرد.انا ادامه داد:
"چون الان هوا خوبه و توریست زیاد میاد باید جایی رو انتخاب کنیم که معروف باشه،توریست ها معمولا جاهای معروف میرن."
رزالین با احساس لبش به لبه لیوان فهمید قهوه ولرم شده ست.
"خیابون insa_dong(اینسا دونگ) چطوره؟"
سوده نی را از دهانش خارج کرد.
"افرین رزالین."
انا داشت توت فرنگی را از کیک ش جدا میکرد.
"خیابون اینسا دونگ بهترین خیابونه.هتل های و مغازه های زیادی داره و همیشه شلوغه.مسافر ها بعد از پرواز یک راست میرن هتل های اونجا."
رزالین اخرین جرعه از قهوه اش را نوشید.
انا باند های بزرگ را کنار خیابان گذاشت.رزالین به ساعت مچی اش نگاه کرد،ساعت سه بعد از ظهر بود.مناسب ترین وقتی که خیابان در شلوغ ترین حالت ممکن بود.انا فلش را وصل کرد و به طرف رزالین چشمک زد.
"شروع کنیم؟"
۹.۳k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.