dilemma of love and hate پارت2
به سمت اتاقم رفتم و تیشرت سبز و شلوار لی پوشیدم و موهامو باز گزاشتم
ویو اماندا:
به سمت اقای بلاید رفتم
&اقا امروز تولد خانوم جوان یادتون نرفته که
@ اماندا راستش امروز باید به سفر برم
& اما اقا خانوم جوان خیلی ناراحت میشن شما باید امروز کنار ایشون باشید
@نگران نباش یه فکری دارم العان ببرش بیرون و ساعت چهار بیارش کنار دریاچه trusiam
+ چشم اقا
پایان ویو
از پله ها پایین رفتم که دیدم اماندا جلوی در منتظرمه دویدم سمتش
+ خب قراره کجا بریم
& اول میریم باغ سیب بعدم میریم به دریاچه trusiam
+ اخ جون من اونجارو خیلی دوست دارم
+راستی بابا امروز میره سفر(با ناراحتی)
&اره ولی ناراحت نباش گفت قبل رفتن میاد به دیدنت
+ باش
ببخشید کوتاه ♡
نظرتون راجب رمان بهم بگید اگه اشکالی داشت بگید اصلاحش کنم😊
ویو اماندا:
به سمت اقای بلاید رفتم
&اقا امروز تولد خانوم جوان یادتون نرفته که
@ اماندا راستش امروز باید به سفر برم
& اما اقا خانوم جوان خیلی ناراحت میشن شما باید امروز کنار ایشون باشید
@نگران نباش یه فکری دارم العان ببرش بیرون و ساعت چهار بیارش کنار دریاچه trusiam
+ چشم اقا
پایان ویو
از پله ها پایین رفتم که دیدم اماندا جلوی در منتظرمه دویدم سمتش
+ خب قراره کجا بریم
& اول میریم باغ سیب بعدم میریم به دریاچه trusiam
+ اخ جون من اونجارو خیلی دوست دارم
+راستی بابا امروز میره سفر(با ناراحتی)
&اره ولی ناراحت نباش گفت قبل رفتن میاد به دیدنت
+ باش
ببخشید کوتاه ♡
نظرتون راجب رمان بهم بگید اگه اشکالی داشت بگید اصلاحش کنم😊
۳.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.