.ستاره من.
صبح با یه سر درد افتضاح از خواب بیدار شدم، معلومه قراره روز بدی داشته باشم.
کارای مربوط و کردم و رفتم سراغ کرم ریخت رو میلییی
(ا.ت+ میلی&)
+(میپره رو میلی)
& ایییی وحشی چتههه
+خوب خوابیدی عزیزمممم
&عزیزم و مرض دختره دیوونههههه
(ننه ا.ت و با م.ت و باباش و ب.ت نشون میدم)
م.ت: دخترا بیاین پایین( یکم بلند)
+ پاشو بریممم
&عایش باشه
رفتیم پایین و صبحانه خوردم، یهو یادم اومد باید برم برای آهنگ جدیدم کمپانی. سریع رفتم آماده شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم
«تو کمپانی»
رفتم اتاق ظبط برای ریکورد اهنگممم خیلی ذوق داشتم
«دو ساعت بعد»
بالاخره تموم شددد، چطوری یه آهنگ ۳ دقیقه ای دوساعت طول کشید؟ ولش کن بهتره برم خونه ساعت ۱ ظهر شده
*میلی ویو*
داشتم از پله ها میرفتم بالا که شنیدم پدرم داره با مادرم صحبت میکنه
ب.ت: اونا باید ازدواج کنن
م.ت: اونا خیلی جونن، چرا باید بزارم با دوتا مافیا ازدواج کنن؟
ب.ت: من باید شرکتم و بکشم بالا و برای این کار به اون دوتا پخمه نیاز دارم( هویییی پخمه خودتییی)
م.ت: دخترای من باید قربانی این شرکت بشن؟
چی گفت؟ من..و ا.ت باید با دوتا مافیا ازدواج کنیم؟ باید به ا.ت بگم.. تو افکارم بودم که با صدای در ریشه افکارم پاره شد.
+سلامم من اومدممم
&ا.تتتتتت بیا اتاقممم
+باشه الان میام
رفتم توی اتاقم و ا.ت هم بعد چند دقیقه اومد..
+چیشده اونی؟ ( اونی به خواهر بزرگتر میگن! میدونم دوقولننننن ولی خببب)
& تو دوست داری ازدواج کنی؟
+این سوال داره؟ معلومه که نهههههه
& پس باید با من از اینجا فرار کنی
+ها؟ چرا؟
&پدر میخواد..ما با دوتا مافیا ازدواج کنیم…
+چی..؟ من نمیخواممممم(آخرش و داد میزنه)
جلو دهن ا.ت گرفتم
& خفه شوووو نباید بفهمن ما میدونیم احتمالا سر میز بهمون میگن، اگه بخوان فردا بیان امشب فرار میکنیم
+…
.
.
.
.
.
کارای مربوط و کردم و رفتم سراغ کرم ریخت رو میلییی
(ا.ت+ میلی&)
+(میپره رو میلی)
& ایییی وحشی چتههه
+خوب خوابیدی عزیزمممم
&عزیزم و مرض دختره دیوونههههه
(ننه ا.ت و با م.ت و باباش و ب.ت نشون میدم)
م.ت: دخترا بیاین پایین( یکم بلند)
+ پاشو بریممم
&عایش باشه
رفتیم پایین و صبحانه خوردم، یهو یادم اومد باید برم برای آهنگ جدیدم کمپانی. سریع رفتم آماده شدم و به سمت کمپانی حرکت کردم
«تو کمپانی»
رفتم اتاق ظبط برای ریکورد اهنگممم خیلی ذوق داشتم
«دو ساعت بعد»
بالاخره تموم شددد، چطوری یه آهنگ ۳ دقیقه ای دوساعت طول کشید؟ ولش کن بهتره برم خونه ساعت ۱ ظهر شده
*میلی ویو*
داشتم از پله ها میرفتم بالا که شنیدم پدرم داره با مادرم صحبت میکنه
ب.ت: اونا باید ازدواج کنن
م.ت: اونا خیلی جونن، چرا باید بزارم با دوتا مافیا ازدواج کنن؟
ب.ت: من باید شرکتم و بکشم بالا و برای این کار به اون دوتا پخمه نیاز دارم( هویییی پخمه خودتییی)
م.ت: دخترای من باید قربانی این شرکت بشن؟
چی گفت؟ من..و ا.ت باید با دوتا مافیا ازدواج کنیم؟ باید به ا.ت بگم.. تو افکارم بودم که با صدای در ریشه افکارم پاره شد.
+سلامم من اومدممم
&ا.تتتتتت بیا اتاقممم
+باشه الان میام
رفتم توی اتاقم و ا.ت هم بعد چند دقیقه اومد..
+چیشده اونی؟ ( اونی به خواهر بزرگتر میگن! میدونم دوقولننننن ولی خببب)
& تو دوست داری ازدواج کنی؟
+این سوال داره؟ معلومه که نهههههه
& پس باید با من از اینجا فرار کنی
+ها؟ چرا؟
&پدر میخواد..ما با دوتا مافیا ازدواج کنیم…
+چی..؟ من نمیخواممممم(آخرش و داد میزنه)
جلو دهن ا.ت گرفتم
& خفه شوووو نباید بفهمن ما میدونیم احتمالا سر میز بهمون میگن، اگه بخوان فردا بیان امشب فرار میکنیم
+…
.
.
.
.
.
۳۸۴
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.