فیک 💜 عشق مافیا 💜
فیک 💜 عشق مافیا 💜
پارت پنجم 👾💞
تهیونگ ویو
وقتی اجوما اون دختره رو صدازد تند تند اومد انگار فکر میکرد اتفاقی افتاده دختر خیلی قشنگی بود عه چی میگم اصلا چرا دارم به اون دختره هر .ز.ه میگم قشنگ من چم شده داخل فکر بودم که یهو صدای اخ کسی رو شنیدم که دیدم اون دختره اسمش چی بود اها ا،ت افتاده میخواستم برم اما جلو خودم رو گرفتم نمیدونم چرا نگرانش شدم (ادمین :نه نه من دارم شکست عشقی میخورم ) بعد ا،ت اومد و بلد شد و کنار آجوما وایساد نمیدونم چم شد رفتم طرفش و بهش گفتم
تهیونگ : حالت خوبه (نگران اما نشون نمیده زیاد)
ا،ت : باتعجب به تهیونگ نگاه میکردم و با خودم میگفتم چرا این سوال رو از من پرسید
وبعد گفتم خوبم ارباب
تهیونگ: اما پات زخمی شده
ویو ا،ت
دیدم پام زخمی شده گفتم
ا،ت : خوبم ارباب فقط یک زخم کوچیکه
و بعد یک چسب زخم از تو جیبم در اوردم و روی پام زدم (ادمین : چیه فکر کردی الان ته ته ام میا پاشو چسب زخم میزنه نه هنوز باید حرس بخوری 👾😂)
شب شد قرار بود امشب فرار کنم نقشه کشیده بودم که ساعت دو شب از عمارت فرار کنم
پرش زمانی با ساعت دو شب
ویو ا،ت
خیلی استرس داشتم اما قدرتم رو جمع کردم و کوله ام رو جمع رو رفتم بیرون خیلی سوت و کور بود
ویو تهیونگ
خوابم نمیبرد میخواستم برم بیرون هوا بخورم که یهو دیدم ا،ت همون دختره داره فرار میکنه اره به همین خیال باشه که فرار کنه سریع نگهبان هارو صدا کرده تا بگیرنش
ویو ا،ت
همه چیز خوب پیش رفت که یهو تهیونگ رو به روم سبز شد و نگهبان هارو صدا کرد تا من رو بگیرن میدونستم کارم ساخته ست و گفت........
هه کرم فعال شد😏😂
پایان پارت پنجم$👾
شرط ۵ فالو 💗💞💜😊
پارت پنجم 👾💞
تهیونگ ویو
وقتی اجوما اون دختره رو صدازد تند تند اومد انگار فکر میکرد اتفاقی افتاده دختر خیلی قشنگی بود عه چی میگم اصلا چرا دارم به اون دختره هر .ز.ه میگم قشنگ من چم شده داخل فکر بودم که یهو صدای اخ کسی رو شنیدم که دیدم اون دختره اسمش چی بود اها ا،ت افتاده میخواستم برم اما جلو خودم رو گرفتم نمیدونم چرا نگرانش شدم (ادمین :نه نه من دارم شکست عشقی میخورم ) بعد ا،ت اومد و بلد شد و کنار آجوما وایساد نمیدونم چم شد رفتم طرفش و بهش گفتم
تهیونگ : حالت خوبه (نگران اما نشون نمیده زیاد)
ا،ت : باتعجب به تهیونگ نگاه میکردم و با خودم میگفتم چرا این سوال رو از من پرسید
وبعد گفتم خوبم ارباب
تهیونگ: اما پات زخمی شده
ویو ا،ت
دیدم پام زخمی شده گفتم
ا،ت : خوبم ارباب فقط یک زخم کوچیکه
و بعد یک چسب زخم از تو جیبم در اوردم و روی پام زدم (ادمین : چیه فکر کردی الان ته ته ام میا پاشو چسب زخم میزنه نه هنوز باید حرس بخوری 👾😂)
شب شد قرار بود امشب فرار کنم نقشه کشیده بودم که ساعت دو شب از عمارت فرار کنم
پرش زمانی با ساعت دو شب
ویو ا،ت
خیلی استرس داشتم اما قدرتم رو جمع کردم و کوله ام رو جمع رو رفتم بیرون خیلی سوت و کور بود
ویو تهیونگ
خوابم نمیبرد میخواستم برم بیرون هوا بخورم که یهو دیدم ا،ت همون دختره داره فرار میکنه اره به همین خیال باشه که فرار کنه سریع نگهبان هارو صدا کرده تا بگیرنش
ویو ا،ت
همه چیز خوب پیش رفت که یهو تهیونگ رو به روم سبز شد و نگهبان هارو صدا کرد تا من رو بگیرن میدونستم کارم ساخته ست و گفت........
هه کرم فعال شد😏😂
پایان پارت پنجم$👾
شرط ۵ فالو 💗💞💜😊
۳.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.