خانواده ی من
خانواده ی من
پارت ۶💎
هازال : فکر کنم آسدور از قست خودشو انداخت زمین آخه وقتی افتاد جورابش پاره نشد وقتی پا شد که بره پاره بود
سلین : هازال تو احمقی چیزی هستی هر کسی نگاه کنه میفهمه که میخواست زمان بخره که بورجو بیاد
هازال : خب حالا تو چِته ؟ مگه من چی گفتم ؟
سلین : آخه خنگ بازیات آدمو دیوونه میکنه
🔻اتاق بهداشت
آیبر : آسدور دختر خودتو چه جوری اندختی زمین پات جدی جدی داره خون میاد
آسدور : دیشب خواستم برم آب بخورم تاریک بود چیزی نمیدیدم افتادم زمین پام زخم شد ولی خون نیومد اما امروز که افتادم خون اومد . بهتر شد
آیبر : اما فکر کنم هازال دیدت که جورابتو خودت پاره کردی
آسدور : دیده باشه . میتونه ثابتش کنه مگه ؟ بورجو اومده خیالم از اون راحته ولی یاستول اومده ؟
آیبر : نمیدونم کجا مونده الان یه زنگ بهش میزنم
🔻توی ماشین تولگا
تولگا : اوففففف که اوف از دست تو یاستول نیم ساعت به خاطر یه کفش منو معطل کردی شانس آوردی امروز کار زیاد مهمی نداشتم . گیر کردیم تو ترافیک دیگه اه
یاستول : بابا اینقدر غر نزن سرم من خودم امروز آزمون داشتم اونم ریاضی انگار من خواستم ترافیک بشه
تولگا : خب حالا ....
_گوشی یاستول زنگ خورد آیبر بود
آیبر : الو سلام
یاستول : سلام
آیبر : کجایی اخه تو دختر آسدور یه کاری کرد که برای تو یکم زمان بخریم .
یاستول : آسدور چیکار کرده ؟؟
آیبر : بیای میفهمی ، اینا رو ول کن آخه تو کجا موندی اگه زودتر نیای دیگه هیچکدوممون هیچکاری نمیتونیم برات بکنیم زود تر بیا
یاستول : توی ترافیک موندیم اما الان باز شده بابامم داره با نهایت سرعت میاد یه ۷ ۸ دقیقه دیگه زمان بخرید عالی میشه
آیبر : باشه تو فقط سریع تر بیا
یاستول : باشه خداحافظ
آیبر : زودتر بیا خداحافظ .
آسدور : چی شد ؟
آیبر : تو ترافیک موندن
🔻سرکلاس
استاد سلیم : چرا آسدور و آیبر نیومدن نکنه مشکل جدیای واسه ی آسدور افتاده ، جیدا تو برو ببین چی شده
جیدا : استاد واسه ی چی من برم دنبالشون ؟؟
جانر: اوفففف من میرم استاد
سرکان : اووووووووو
جانر : چیو اووووووووو میخوام این آزمون سریع تر تموم شه بره
دوروش : پسر خواهر منه تو چرا باید بری دنبالش ، خودم نمردم که من میرم استاد
استاد سلیم : کافیه دیگه. جانر تو برو ببین چیشده بقیه بشینن سرجاشون
جانر : چشم استاد
وبا یه پوزخند به دوروش از کلاس خارج شد
دوکان : من کله ی این پسره رو میترکونم واسه چی اون باید بره دنبال خواهر من آخه
بابور : حق با توئه ولی استاد همینجوری یه نفرو گفت دیگه عصبانی شد
اوزان : اما اینم از خدا خواسته بود
دوروش : بسه دیگه پسر میخوای بهم جَو بدی برم داغونش کنم
اوزان : باشه ساکت شدم
بورجو : ساکت شدن تو غیر ممنکنه
سوسعم : خندید
جانر اومد توی اتاق بهداشت ....
پارت ۶💎
هازال : فکر کنم آسدور از قست خودشو انداخت زمین آخه وقتی افتاد جورابش پاره نشد وقتی پا شد که بره پاره بود
سلین : هازال تو احمقی چیزی هستی هر کسی نگاه کنه میفهمه که میخواست زمان بخره که بورجو بیاد
هازال : خب حالا تو چِته ؟ مگه من چی گفتم ؟
سلین : آخه خنگ بازیات آدمو دیوونه میکنه
🔻اتاق بهداشت
آیبر : آسدور دختر خودتو چه جوری اندختی زمین پات جدی جدی داره خون میاد
آسدور : دیشب خواستم برم آب بخورم تاریک بود چیزی نمیدیدم افتادم زمین پام زخم شد ولی خون نیومد اما امروز که افتادم خون اومد . بهتر شد
آیبر : اما فکر کنم هازال دیدت که جورابتو خودت پاره کردی
آسدور : دیده باشه . میتونه ثابتش کنه مگه ؟ بورجو اومده خیالم از اون راحته ولی یاستول اومده ؟
آیبر : نمیدونم کجا مونده الان یه زنگ بهش میزنم
🔻توی ماشین تولگا
تولگا : اوففففف که اوف از دست تو یاستول نیم ساعت به خاطر یه کفش منو معطل کردی شانس آوردی امروز کار زیاد مهمی نداشتم . گیر کردیم تو ترافیک دیگه اه
یاستول : بابا اینقدر غر نزن سرم من خودم امروز آزمون داشتم اونم ریاضی انگار من خواستم ترافیک بشه
تولگا : خب حالا ....
_گوشی یاستول زنگ خورد آیبر بود
آیبر : الو سلام
یاستول : سلام
آیبر : کجایی اخه تو دختر آسدور یه کاری کرد که برای تو یکم زمان بخریم .
یاستول : آسدور چیکار کرده ؟؟
آیبر : بیای میفهمی ، اینا رو ول کن آخه تو کجا موندی اگه زودتر نیای دیگه هیچکدوممون هیچکاری نمیتونیم برات بکنیم زود تر بیا
یاستول : توی ترافیک موندیم اما الان باز شده بابامم داره با نهایت سرعت میاد یه ۷ ۸ دقیقه دیگه زمان بخرید عالی میشه
آیبر : باشه تو فقط سریع تر بیا
یاستول : باشه خداحافظ
آیبر : زودتر بیا خداحافظ .
آسدور : چی شد ؟
آیبر : تو ترافیک موندن
🔻سرکلاس
استاد سلیم : چرا آسدور و آیبر نیومدن نکنه مشکل جدیای واسه ی آسدور افتاده ، جیدا تو برو ببین چی شده
جیدا : استاد واسه ی چی من برم دنبالشون ؟؟
جانر: اوفففف من میرم استاد
سرکان : اووووووووو
جانر : چیو اووووووووو میخوام این آزمون سریع تر تموم شه بره
دوروش : پسر خواهر منه تو چرا باید بری دنبالش ، خودم نمردم که من میرم استاد
استاد سلیم : کافیه دیگه. جانر تو برو ببین چیشده بقیه بشینن سرجاشون
جانر : چشم استاد
وبا یه پوزخند به دوروش از کلاس خارج شد
دوکان : من کله ی این پسره رو میترکونم واسه چی اون باید بره دنبال خواهر من آخه
بابور : حق با توئه ولی استاد همینجوری یه نفرو گفت دیگه عصبانی شد
اوزان : اما اینم از خدا خواسته بود
دوروش : بسه دیگه پسر میخوای بهم جَو بدی برم داغونش کنم
اوزان : باشه ساکت شدم
بورجو : ساکت شدن تو غیر ممنکنه
سوسعم : خندید
جانر اومد توی اتاق بهداشت ....
۲.۹k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.