پارتی هشت نفره p¹⁶
ا.ت داشت غذا میخورد که شوگا از ا.ت آویزون شد و گونه ی سرخ ا.ت رو بوسید.
شوگاط:عزیزم.. پیشی کوچولو از دستم که هنوز دلخور نیستی هان.. من از خواب پاشده بود یکم حوصله نداشتم ، همین.بعد اومد کنار ا.ت نشست و دست ا.ت رو گرفت.کوک و جیهوپ هی خدا خدا میکردن که سر میز ناهار کیس نده به ا.ت..
شوگا:ا.ت من یه غافلگیری برای تو دارم..
ا.ت:غافلگیری رو که همون لحظه بگی لذتش میره..مگه نه؟
نامی:شوگا!!
شوگا:نامجون:/
بعد تو ناهار ا.ت خواست کمک کنه شوگا دستش رو گرفت و هلش داد آرم بیرون که معنیش این بود که نباید دست به سفید و سیاه بزنی.
جین، جیمین،ته و کوک حسابی خشکشون زده بود که این شوگا احیانا همون شوگا ی خوابالو هستش ، یا نه ؟! وقتی که اعضا آشپزخونه رو جمع کردن .شوگا رفت بالا پیش ا.ت .. دست ا.ت رو گرفت و چشاش رو بست . بعد آروم آروم از ملخ ها آووردش پایین... همه ی اعضا از این کار شوگا حسابی تعجب کرده بودن.
ا.ت:شوگا.. من از دستت دلخور نیستم، لطفا چشمام رو باز کن دارم اذیت میشم..شوگا ا.ت رو می شونه روی مبل بع. چشاش رو باز میکنه.
کوک:برای این چشای طفلک رو بسته بودی؟!!
شوگا: نمیدونی که میخوام چیکار کنم ...بعد کنترل رو میده دست ا.ت بعد میره یه جعبه پر از خوراکی هایی که مورد علاقه ی ا.ت هستش رو ،یاره.. ا.ت بچم همینجوری چشاش برق میزد و دهنش باز بود.
تهیونگ: اصلا باورم نمیشه شوگا از این کارها هم بلد باشه.
کوک:تازه یه جعبه پر از مانگا هم گذاشته روی میز،
جین:کوک... توی شیر موزت جز شیر و نوز چی ریخته بودی؟؟
کوک:یکم بستنی وانیلی.
جین:مطمئنی تاریخش نگذشته بود؟؟
کوک:اوهوم.. همین دیروز گرفتمش
جین:آهان
کلا ا.ت داشت به لطف شوگا خوش میگذراند تا اینکه موقعی که داشت مانگا میخوند خوابش برد.
کوک آوند ا.ت رو بلند کنه ببره روی تخت
شوگا:ولش کن.. بزار بخوابه
کوک:روی مبل؟..پیشیت اذیت میشه ها!!
شوگا:خود، هم پیش پیشی کوچولوم میخوام..
کوک:اوهوم..دستت درد نکنه بهش خوش گذشت .ولی ایکاش به ما هم میگفتی|:
شوگا:از این به بعد این کارو میکنم. روز ها دیر تموم میشن. و ماها مونده تا زایمان
شوگاط:عزیزم.. پیشی کوچولو از دستم که هنوز دلخور نیستی هان.. من از خواب پاشده بود یکم حوصله نداشتم ، همین.بعد اومد کنار ا.ت نشست و دست ا.ت رو گرفت.کوک و جیهوپ هی خدا خدا میکردن که سر میز ناهار کیس نده به ا.ت..
شوگا:ا.ت من یه غافلگیری برای تو دارم..
ا.ت:غافلگیری رو که همون لحظه بگی لذتش میره..مگه نه؟
نامی:شوگا!!
شوگا:نامجون:/
بعد تو ناهار ا.ت خواست کمک کنه شوگا دستش رو گرفت و هلش داد آرم بیرون که معنیش این بود که نباید دست به سفید و سیاه بزنی.
جین، جیمین،ته و کوک حسابی خشکشون زده بود که این شوگا احیانا همون شوگا ی خوابالو هستش ، یا نه ؟! وقتی که اعضا آشپزخونه رو جمع کردن .شوگا رفت بالا پیش ا.ت .. دست ا.ت رو گرفت و چشاش رو بست . بعد آروم آروم از ملخ ها آووردش پایین... همه ی اعضا از این کار شوگا حسابی تعجب کرده بودن.
ا.ت:شوگا.. من از دستت دلخور نیستم، لطفا چشمام رو باز کن دارم اذیت میشم..شوگا ا.ت رو می شونه روی مبل بع. چشاش رو باز میکنه.
کوک:برای این چشای طفلک رو بسته بودی؟!!
شوگا: نمیدونی که میخوام چیکار کنم ...بعد کنترل رو میده دست ا.ت بعد میره یه جعبه پر از خوراکی هایی که مورد علاقه ی ا.ت هستش رو ،یاره.. ا.ت بچم همینجوری چشاش برق میزد و دهنش باز بود.
تهیونگ: اصلا باورم نمیشه شوگا از این کارها هم بلد باشه.
کوک:تازه یه جعبه پر از مانگا هم گذاشته روی میز،
جین:کوک... توی شیر موزت جز شیر و نوز چی ریخته بودی؟؟
کوک:یکم بستنی وانیلی.
جین:مطمئنی تاریخش نگذشته بود؟؟
کوک:اوهوم.. همین دیروز گرفتمش
جین:آهان
کلا ا.ت داشت به لطف شوگا خوش میگذراند تا اینکه موقعی که داشت مانگا میخوند خوابش برد.
کوک آوند ا.ت رو بلند کنه ببره روی تخت
شوگا:ولش کن.. بزار بخوابه
کوک:روی مبل؟..پیشیت اذیت میشه ها!!
شوگا:خود، هم پیش پیشی کوچولوم میخوام..
کوک:اوهوم..دستت درد نکنه بهش خوش گذشت .ولی ایکاش به ما هم میگفتی|:
شوگا:از این به بعد این کارو میکنم. روز ها دیر تموم میشن. و ماها مونده تا زایمان
۲.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.