دختر قشنگم پارت ۴
یوجین:میتونی بگی ببخشید میتونی بگی معذرت میخوام دختر بابا همش میگی تو یه اشتباهی تو یه اشتباهی چرا فکر میکنی منم مثل خودت بی احساسم منم احساس دارم منم مثل هانول ناراحت میشم یه بار مثل بابا های بقیه باهام رفتار کن یه بار فکر کن منم هانولم اصلا فکر کنم پسرم اگه میخوای من نباشم پس خدافظ(داد)
ویو ات
تهیونگ:خدافظ بریم
ات:تهیونک این چه کاری بود
تهیونگ:چه کاری
ات:یوجین ناراحت کردی چه کاری
هانول :مامان مامان
ات:چیه هانول(عصبی)
هانول:آبجی نیست
ات:چی
#:پدر و مادر این دختر کوچولو کجان
تا اسم دختر کوچولو اومد منو تهیونگ سریع رفتیم سمتش که دیدم یه دختر کوچولو غرق در خون افتاده وسط خیابون رفتیم جلو که دیدیم یوجین
ات:یو یو یوجین (میشینه کنارش و بغلش میکنه و گریه میکنه)
تهیونگ :یکی زنگ بزنه آمبولانس نمیبینین دخترم داره میمیره (داد)
آمبولانس اومد تهیونگ یوجین برد تو امبلانس رسیدیم بیمارستان
تهیونگ:یونجین لطفا بابایی لطفا
ویو تهیونگ
یونجین رفته بود توی اتاق عمل من چقدر بابای بدیم که به خاطر رئیس یه شرکت بودن دختر خودمو اذیت میکردم یونجین قول میدم پدر خوبی باشم لطفا لطفا بیدار شو
نشستم روی صندلی سرمو گرفتم بعد دوساعت دکتر اومد بیرون
دکتر:حالشون خوبه ولی
تهیونگ :ولی
دکتر:ولی ایشون یه ایست قلبی داشتن و امشب ممکنه یا ازدست بدیمشون یا بهوش بیان
تهیونگ :یعنی چی مگه تو دکتر نیستی نمیبینی دخترم داره میمیره(عربده)
دکتر:کاری از دست ما بر نمیاد
تهیونگ:تو ..
ات گرفتم آوردم کنار
ات:تهیونگ همه اینا تقصیر خودته نه دکتر تو بهش گفتی کاش میمیردی الان به دکتر چی میگی(داد)
تهیونگ:من من واقعا نگفتم ات من یوجین دوست دارم خودتم میدونی
ات :فعلا که الان دخترمون که مثلاً دوسش داشتی داره رو تخت بیمارستان جون میده
تهیونگ :ات (گریه )
داشتیم حرف میزدیم که صدای دستگاه و پرستارا که میدوییدن سمت اتاق یوجین بلند شد دستگاه خط صاف نشون میداد رفتم تو پرستارا میگرفتنم
تهیونگ:ولم کنین ولم کنین یوجین بابایی ولم کنین (عربده)
پرستار:آقای محترم برین بیرون
تهیونگ:دکتر لطفاً لطفا بزارین ببینمش
دکتر:کاری از دست ما بر نمیاد بزارین پدرش بیاد برای آخرین بار ببینش
رفتم پیشش
تهیونگ:فرشته بابا چرا اینجا خوابی هوم بلندشو لطفاً لطفا زنده بمون من قول میدم دوست داشته باشم لطفا خواهش میکنم قول میدم فرشته بابا (پیشونیش بوس میکنه)
اومدم با حال خراب بیرون که یهو ...
ویو ات
تهیونگ:خدافظ بریم
ات:تهیونک این چه کاری بود
تهیونگ:چه کاری
ات:یوجین ناراحت کردی چه کاری
هانول :مامان مامان
ات:چیه هانول(عصبی)
هانول:آبجی نیست
ات:چی
#:پدر و مادر این دختر کوچولو کجان
تا اسم دختر کوچولو اومد منو تهیونگ سریع رفتیم سمتش که دیدم یه دختر کوچولو غرق در خون افتاده وسط خیابون رفتیم جلو که دیدیم یوجین
ات:یو یو یوجین (میشینه کنارش و بغلش میکنه و گریه میکنه)
تهیونگ :یکی زنگ بزنه آمبولانس نمیبینین دخترم داره میمیره (داد)
آمبولانس اومد تهیونگ یوجین برد تو امبلانس رسیدیم بیمارستان
تهیونگ:یونجین لطفا بابایی لطفا
ویو تهیونگ
یونجین رفته بود توی اتاق عمل من چقدر بابای بدیم که به خاطر رئیس یه شرکت بودن دختر خودمو اذیت میکردم یونجین قول میدم پدر خوبی باشم لطفا لطفا بیدار شو
نشستم روی صندلی سرمو گرفتم بعد دوساعت دکتر اومد بیرون
دکتر:حالشون خوبه ولی
تهیونگ :ولی
دکتر:ولی ایشون یه ایست قلبی داشتن و امشب ممکنه یا ازدست بدیمشون یا بهوش بیان
تهیونگ :یعنی چی مگه تو دکتر نیستی نمیبینی دخترم داره میمیره(عربده)
دکتر:کاری از دست ما بر نمیاد
تهیونگ:تو ..
ات گرفتم آوردم کنار
ات:تهیونگ همه اینا تقصیر خودته نه دکتر تو بهش گفتی کاش میمیردی الان به دکتر چی میگی(داد)
تهیونگ:من من واقعا نگفتم ات من یوجین دوست دارم خودتم میدونی
ات :فعلا که الان دخترمون که مثلاً دوسش داشتی داره رو تخت بیمارستان جون میده
تهیونگ :ات (گریه )
داشتیم حرف میزدیم که صدای دستگاه و پرستارا که میدوییدن سمت اتاق یوجین بلند شد دستگاه خط صاف نشون میداد رفتم تو پرستارا میگرفتنم
تهیونگ:ولم کنین ولم کنین یوجین بابایی ولم کنین (عربده)
پرستار:آقای محترم برین بیرون
تهیونگ:دکتر لطفاً لطفا بزارین ببینمش
دکتر:کاری از دست ما بر نمیاد بزارین پدرش بیاد برای آخرین بار ببینش
رفتم پیشش
تهیونگ:فرشته بابا چرا اینجا خوابی هوم بلندشو لطفاً لطفا زنده بمون من قول میدم دوست داشته باشم لطفا خواهش میکنم قول میدم فرشته بابا (پیشونیش بوس میکنه)
اومدم با حال خراب بیرون که یهو ...
۵.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.