(پارت10)
(پارت10)
(فیلمو دیدن ات ریده بود به خودش و حتی تکونم نمیخورد)
(رفتن خوابیدن کوک رفت تو اتاق خودش ات هم رفت تو اتاق مشترکشون)
(ساعت۳بود که خوابیدن ساعت ۴ات بلند شد و بدو بدو رفت تو اتاق کوک و رفت تو بغلش و گفت)
ات: ک.. کوک من من میترستم(گریه)
کوک: اوم کوچولوی من باید بری بخوابی من الان خوابم میاد
ات: اخه اخه توی اون فیلمه اون یاروهه ساعت۴میومد سراغ دختره
کوک: کوچولوی من خودت داری میگی فیلم برو بگیر بخواب (روشو کرد اون ور)
ات:......(گریه) هنق هنق(اروم)
کوک: هیشش اگه میخای گریه کنی پاشو برو بیرون
ات: د... ددی لطفا من من واقعا میترسم ددی لطفا ببخشید دیگه فیلم ترسناک نمیبینم
کوک: واییی کوچولوی من تو که نمیترسیدی ولی الان با این قیافت خیلی کیوت شدی دیگه نمیتونم مقاومت کنم بیا اینجا
(ات رفت تو بغل کوک و کوک اشکای ات رو پاک کرد)
ات: د... ددی نباید اون هنق هنق فیلمو میدم (گریه شدید)
کوک: کوچولوی من گریه نکن عزیزم (اشکای ات رو پاک کرد و پیشونیشو بوسید)
ات: ددی ولم نکن باشه
کوک: این چه حرفیه اخه کوچولوی من من همیشه همیجا پیشت میمونم
(خوابیدن، صبح)
ات: ددی پاشو
کوک: عزیزم لطفا یکم دیگه
ات: ددی لطفا ددی جونم پاشو
کوک: فاک اینقدر نگو ددی میخای به فاکت بدم
ات: باشه گفتم شاید بخای باهام بیای حموم
کوک: چی نه من بیدارم(خواب الو)
(پرش حموم)
کوک: ولی یادت هست که دیشب نزاشتی بخوابم
ات: من نه یادم نمیاد
(دیکشو وارد ات کرد)
ات: آییی چ.. چیکار میکنی اخ
کوک: یادت هست یا نه
ات: اه ایییی اخ کوک لطفا بسه
کوک: پس یادت نیست نه(میکوبید تو ات)
ات: عاحح اخخ ی.. یادم.. ه.. هست کوک لطفا بسه اخخخ اییی
کوک: خب پس نباید اینقدر زود بیدارم میکردی
ات(نفس نفس اروم) احح ب ــــببخشید ددی ولی دلم میخاست باهام بیای حموم
کوک: اوم خیله خب عیبی نداره
(بیرون حموم)
ات: کوک
کوک: اوم
ات: میشه اون لباس سبزه رو بدی بهم
کوک: اوم باشه وایسا
(بعد کشوی ات رو بازکرد و با لباس زیر های ات روبه رو شد)
ات:(داد) یاا من که نگفتن لباس زیر گفتم لباس سبز
کوک: خ.. خب منم نمیدونستم که این کشوی لباس زیراته(داد)(هول شده)
ات:(خنده) چرا اینقدرهول کردی
کوک:(لپاش قرمز شده)
ات: اوکی اشکال نداره(خنده)
کوک: یا اینقدر نخند بگو لباست تو کدوم کشوعع
(بچه هااااا حصلم سر رفتههههه)
(فیلمو دیدن ات ریده بود به خودش و حتی تکونم نمیخورد)
(رفتن خوابیدن کوک رفت تو اتاق خودش ات هم رفت تو اتاق مشترکشون)
(ساعت۳بود که خوابیدن ساعت ۴ات بلند شد و بدو بدو رفت تو اتاق کوک و رفت تو بغلش و گفت)
ات: ک.. کوک من من میترستم(گریه)
کوک: اوم کوچولوی من باید بری بخوابی من الان خوابم میاد
ات: اخه اخه توی اون فیلمه اون یاروهه ساعت۴میومد سراغ دختره
کوک: کوچولوی من خودت داری میگی فیلم برو بگیر بخواب (روشو کرد اون ور)
ات:......(گریه) هنق هنق(اروم)
کوک: هیشش اگه میخای گریه کنی پاشو برو بیرون
ات: د... ددی لطفا من من واقعا میترسم ددی لطفا ببخشید دیگه فیلم ترسناک نمیبینم
کوک: واییی کوچولوی من تو که نمیترسیدی ولی الان با این قیافت خیلی کیوت شدی دیگه نمیتونم مقاومت کنم بیا اینجا
(ات رفت تو بغل کوک و کوک اشکای ات رو پاک کرد)
ات: د... ددی نباید اون هنق هنق فیلمو میدم (گریه شدید)
کوک: کوچولوی من گریه نکن عزیزم (اشکای ات رو پاک کرد و پیشونیشو بوسید)
ات: ددی ولم نکن باشه
کوک: این چه حرفیه اخه کوچولوی من من همیشه همیجا پیشت میمونم
(خوابیدن، صبح)
ات: ددی پاشو
کوک: عزیزم لطفا یکم دیگه
ات: ددی لطفا ددی جونم پاشو
کوک: فاک اینقدر نگو ددی میخای به فاکت بدم
ات: باشه گفتم شاید بخای باهام بیای حموم
کوک: چی نه من بیدارم(خواب الو)
(پرش حموم)
کوک: ولی یادت هست که دیشب نزاشتی بخوابم
ات: من نه یادم نمیاد
(دیکشو وارد ات کرد)
ات: آییی چ.. چیکار میکنی اخ
کوک: یادت هست یا نه
ات: اه ایییی اخ کوک لطفا بسه
کوک: پس یادت نیست نه(میکوبید تو ات)
ات: عاحح اخخ ی.. یادم.. ه.. هست کوک لطفا بسه اخخخ اییی
کوک: خب پس نباید اینقدر زود بیدارم میکردی
ات(نفس نفس اروم) احح ب ــــببخشید ددی ولی دلم میخاست باهام بیای حموم
کوک: اوم خیله خب عیبی نداره
(بیرون حموم)
ات: کوک
کوک: اوم
ات: میشه اون لباس سبزه رو بدی بهم
کوک: اوم باشه وایسا
(بعد کشوی ات رو بازکرد و با لباس زیر های ات روبه رو شد)
ات:(داد) یاا من که نگفتن لباس زیر گفتم لباس سبز
کوک: خ.. خب منم نمیدونستم که این کشوی لباس زیراته(داد)(هول شده)
ات:(خنده) چرا اینقدرهول کردی
کوک:(لپاش قرمز شده)
ات: اوکی اشکال نداره(خنده)
کوک: یا اینقدر نخند بگو لباست تو کدوم کشوعع
(بچه هااااا حصلم سر رفتههههه)
۱۲.۲k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.