رمان عشق لجباز من
پارت ۷۱
چند روز بعد
دیانا
همگی رفتیم سوار هواپیما شدیم
من:عه شماره صندلی من و ارسلان یه جا نیس مال ارسلان ۴۸ مال من ۱۲ خیلی از هم دوریم
رومینا:من ۱۳ ام جاشو با من عوض کنه خو
ارسلان:بش
ارسلان
رفتم پیش دیانا
من:داری چی کار میکنی 😐😂
دیا:اینا رو بزارم بالا
من:بده من بزارم برات😐
دیا:نمیخوام خودم بلدم😐
من:ای خدا تو نه قدت میرسه نه زورت میرسه بده من بزارم
دیا:انگار خودش خیلی قد بلنده🤣
من:نیستم؟😐
دیا:عی بابا😐
من:از تو بلند ترم زورمم ازت بیشتره😆
دیا:بش حالا خودتو نکش اونو بزار
من:باشه 🙂🤣
چمدونا رو گذاشتم اون بالا و کنار دیانا نشستم
من:جوجه من😂💞
دیا:جوجه عمته😐
من:جوجه کوچولوی عزیزم😂❤
عسل:اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه چندش تر از شما من ندیدم🤢🤮
متین:به مولا😂
محراب:خو چندشا تو هواپیما دیگه نمیخواد چندش بازی در بیارید 😐
مهشاد:چیه هان؟ خودت بهم محبت نمیکنی چشم دیدن اونا رو هم نداری؟ 😒
مهدیس:باز دوباره گله های مهشاد شروع شد😂
حدودا یک ساعت بعد پرواز نشست زمین و ما پیاده شدیم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
چند روز بعد
دیانا
همگی رفتیم سوار هواپیما شدیم
من:عه شماره صندلی من و ارسلان یه جا نیس مال ارسلان ۴۸ مال من ۱۲ خیلی از هم دوریم
رومینا:من ۱۳ ام جاشو با من عوض کنه خو
ارسلان:بش
ارسلان
رفتم پیش دیانا
من:داری چی کار میکنی 😐😂
دیا:اینا رو بزارم بالا
من:بده من بزارم برات😐
دیا:نمیخوام خودم بلدم😐
من:ای خدا تو نه قدت میرسه نه زورت میرسه بده من بزارم
دیا:انگار خودش خیلی قد بلنده🤣
من:نیستم؟😐
دیا:عی بابا😐
من:از تو بلند ترم زورمم ازت بیشتره😆
دیا:بش حالا خودتو نکش اونو بزار
من:باشه 🙂🤣
چمدونا رو گذاشتم اون بالا و کنار دیانا نشستم
من:جوجه من😂💞
دیا:جوجه عمته😐
من:جوجه کوچولوی عزیزم😂❤
عسل:اه اه اه اه اه اه اه اه اه اه چندش تر از شما من ندیدم🤢🤮
متین:به مولا😂
محراب:خو چندشا تو هواپیما دیگه نمیخواد چندش بازی در بیارید 😐
مهشاد:چیه هان؟ خودت بهم محبت نمیکنی چشم دیدن اونا رو هم نداری؟ 😒
مهدیس:باز دوباره گله های مهشاد شروع شد😂
حدودا یک ساعت بعد پرواز نشست زمین و ما پیاده شدیم
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۲۷.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.