جنگ برای تو ( پارت 42)
جونگ کوک باید به جلسه وزرا میرفت، نمیدونست امپراطور چرا اونو به جلسه احضار کرده بود، ولی سعی کرد کنجکاوی رو کنار بزاره و به جلسه بره
جونگ کوک : باید برم داخل
ندیمه : شاهزاده.... حضور شما اعلام نشده
جونگ کوک : چی میگی... امپراطور منو احضار کردن
جئون اوئه ( دایی جونگ کوک و رئیس وزرای جناح جنوب)
شاهزاده اجازه ورود از طرف امپراطور رو دارن
جونگ کوک : دایی جان... امپراطور برای چی باید منو احضار میکردن
دایی جونگ کوک : بیا داخل، امپراطور میخواد ولیعهد رو اعلام کنه
وقتی امپراطور اومد داخل همه برای احترام تعظیم کردن و وقتی که امپراطور نشست همه به حالت عادی خودشون برگشتن
امپراطور : همونطور که میدونید، برگزاری جلسه ی امروز به خاطر این بود که جانشین خودم رو اعلام کنم
همه دربار : سرو پا گوشیم امپراطور
دایی یونگی : مطمئنم که اون فرد تویی پسرم
یونگی: فکر نمیکنم
دایی جونگ کوک : امپراطور گفتن تو رو انتخاب میکنن درسته
جونگ کوک : بله دایی جان
امپراطور : فرد مورد نظر من برای ولیعهد شدن و فرمانروای آینده، شاهزاده کیم هستن، شاهزاده ی دوم قصر
دربار : چی
امپراطور : هیچکدوم از جناح از تصمیم من اطلاعی نداشتن به همین علت تعجب میکنن درسته
دایی یونگی : ولی سرورم، شاهزاده یونگی از همه ی فرزندان شما بزرگترن
امپراطور : ولیعهد شدن، لیاقت میخواد که من. اون لیاقت رو در شاهزاده کیم پیدا کردم
دایی جونگ کوک : ولی سرورم...
امپراطور : از این به بعد هر کسی با تصمیم من مخالفت کنه به شدت مجازات میشه
خطم جلسه رو اعلام میکنم
دایی یونگی : چرا تورو انتخاب نکردن
یونگی : خودمم میدونستم که انتخاب امپراطور من نیستم
دایی جونگ کوک : مگه نگفتی امپراطور تورو انتخاب کرده جونگ کوک
جونگ کوک: دایی جان.... امپراطور فقط میخواست منو تحقیر کنه و زیر پای یونگی و اون دایی بی صفتش لِه بشم
وگرنه چه قصدی میتونست داشته باشه
......
جونگ کوک : باید برم داخل
ندیمه : شاهزاده.... حضور شما اعلام نشده
جونگ کوک : چی میگی... امپراطور منو احضار کردن
جئون اوئه ( دایی جونگ کوک و رئیس وزرای جناح جنوب)
شاهزاده اجازه ورود از طرف امپراطور رو دارن
جونگ کوک : دایی جان... امپراطور برای چی باید منو احضار میکردن
دایی جونگ کوک : بیا داخل، امپراطور میخواد ولیعهد رو اعلام کنه
وقتی امپراطور اومد داخل همه برای احترام تعظیم کردن و وقتی که امپراطور نشست همه به حالت عادی خودشون برگشتن
امپراطور : همونطور که میدونید، برگزاری جلسه ی امروز به خاطر این بود که جانشین خودم رو اعلام کنم
همه دربار : سرو پا گوشیم امپراطور
دایی یونگی : مطمئنم که اون فرد تویی پسرم
یونگی: فکر نمیکنم
دایی جونگ کوک : امپراطور گفتن تو رو انتخاب میکنن درسته
جونگ کوک : بله دایی جان
امپراطور : فرد مورد نظر من برای ولیعهد شدن و فرمانروای آینده، شاهزاده کیم هستن، شاهزاده ی دوم قصر
دربار : چی
امپراطور : هیچکدوم از جناح از تصمیم من اطلاعی نداشتن به همین علت تعجب میکنن درسته
دایی یونگی : ولی سرورم، شاهزاده یونگی از همه ی فرزندان شما بزرگترن
امپراطور : ولیعهد شدن، لیاقت میخواد که من. اون لیاقت رو در شاهزاده کیم پیدا کردم
دایی جونگ کوک : ولی سرورم...
امپراطور : از این به بعد هر کسی با تصمیم من مخالفت کنه به شدت مجازات میشه
خطم جلسه رو اعلام میکنم
دایی یونگی : چرا تورو انتخاب نکردن
یونگی : خودمم میدونستم که انتخاب امپراطور من نیستم
دایی جونگ کوک : مگه نگفتی امپراطور تورو انتخاب کرده جونگ کوک
جونگ کوک: دایی جان.... امپراطور فقط میخواست منو تحقیر کنه و زیر پای یونگی و اون دایی بی صفتش لِه بشم
وگرنه چه قصدی میتونست داشته باشه
......
۱۷.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.