پسر دایی پارک
پارت۴
که دیدم پدرم با یه پسر و دختر اونجا وایساده دیدم دختره اونجا لوناست (علامت پدر ا/ت پ.ا)
پ.ا:به به خانم پارک مین سو
م.ا:جئون؟(تعجب)
پ.ا:اومدم دخترم رو ببرم
م.ا:من دخترم رو بهت نمیدم
لونا:پدر اون پسره کیه؟(لوس در گوش باباش )
پ.ا:اون جیمینه پسر پارک مین هو پسر بزرگ خانواده ی پارک (در گوش لونا)
لونا:اها
پ.ا:فقط یک روز میبرمش فردا تا روز دادگاه پیش تو باشه
ب.ج:ابجی دادگاه واسه ی چی ؟
م.ا:برای اینکه دادگاه تصمیم بگیره کی از دخترم مراقبت کنه ،باشه همین امروز
پ.ا:بریم دخترم
«ا/ت ویو»
رفتیم داخل ماشین نشستیم همه توی سکوت بودیم که یهو پدرم سکوت رو شکست
پ.ا:دخترم بیا با خواهر برادرا آشنا شو
+……….
پ.ا:این دخترم لونا و پسرم جانگکوک
+خوشبختم (سرد و بی احساس )
کوک:منم
لونا:ایش منم ،بابا جیمین رو نمیاری؟(لوس رو به باباش )
وقتی گفت جیمین خون جلوی چشمامو گرفت و گفتم
+جیمین ازت بزرگ تره باید بگی جیمین شی و اینکه اگر خودش بخواد که نمیخواد من نمیزارم
لونا:چیه نکنه حسودی کردی ؟اصلا به تو چه؟
«کوک ویو»
خواب بودم که
آجوما بیدارم کرد و گفت که پدر گفته که آماده شم بریم بیرون منم به استایل ساده زدم رفتم پایین(اسلاید دوم )
رفتیم فرودگاه پدرم گفته بود که قبلا ازدواج کرده و بچه داره ولی من نمیدونستم پسره یا دختر رسیدیم انگار یه خانواده بودن میگفتن و میخندیدن یه دختری اونجا بود که خیلی خوشگل بود و خیلی قشنگ میخندید دعا کردم که ای کاش اون خواهر ناتنیم باشه وقتی فهمیدم که اونه خیلی خوشحال شدم ولی به روی خودم نیاوردم رفتیم توی ماشین خیلی ساکت بود من حتی اسمشم نمیدونستم وقتی لونا به پدر گفت که جیمین رو بیاره دختره عصبانی شد
«حال»
پ.ا:بسه بعدا با جیمینم آشنا میشی
+پدر لطفا جیمین رو اذیت نکن
پ.ا: کاری باهاش ندارم دخترم نمیخوام خودتو معرفی کنی ؟
+………….
_____________
گایز من هروز یه پارت میزارم اگر شرطا رسیده باشه 🌸
شرایط:
۶لایک
۶کامنت
که دیدم پدرم با یه پسر و دختر اونجا وایساده دیدم دختره اونجا لوناست (علامت پدر ا/ت پ.ا)
پ.ا:به به خانم پارک مین سو
م.ا:جئون؟(تعجب)
پ.ا:اومدم دخترم رو ببرم
م.ا:من دخترم رو بهت نمیدم
لونا:پدر اون پسره کیه؟(لوس در گوش باباش )
پ.ا:اون جیمینه پسر پارک مین هو پسر بزرگ خانواده ی پارک (در گوش لونا)
لونا:اها
پ.ا:فقط یک روز میبرمش فردا تا روز دادگاه پیش تو باشه
ب.ج:ابجی دادگاه واسه ی چی ؟
م.ا:برای اینکه دادگاه تصمیم بگیره کی از دخترم مراقبت کنه ،باشه همین امروز
پ.ا:بریم دخترم
«ا/ت ویو»
رفتیم داخل ماشین نشستیم همه توی سکوت بودیم که یهو پدرم سکوت رو شکست
پ.ا:دخترم بیا با خواهر برادرا آشنا شو
+……….
پ.ا:این دخترم لونا و پسرم جانگکوک
+خوشبختم (سرد و بی احساس )
کوک:منم
لونا:ایش منم ،بابا جیمین رو نمیاری؟(لوس رو به باباش )
وقتی گفت جیمین خون جلوی چشمامو گرفت و گفتم
+جیمین ازت بزرگ تره باید بگی جیمین شی و اینکه اگر خودش بخواد که نمیخواد من نمیزارم
لونا:چیه نکنه حسودی کردی ؟اصلا به تو چه؟
«کوک ویو»
خواب بودم که
آجوما بیدارم کرد و گفت که پدر گفته که آماده شم بریم بیرون منم به استایل ساده زدم رفتم پایین(اسلاید دوم )
رفتیم فرودگاه پدرم گفته بود که قبلا ازدواج کرده و بچه داره ولی من نمیدونستم پسره یا دختر رسیدیم انگار یه خانواده بودن میگفتن و میخندیدن یه دختری اونجا بود که خیلی خوشگل بود و خیلی قشنگ میخندید دعا کردم که ای کاش اون خواهر ناتنیم باشه وقتی فهمیدم که اونه خیلی خوشحال شدم ولی به روی خودم نیاوردم رفتیم توی ماشین خیلی ساکت بود من حتی اسمشم نمیدونستم وقتی لونا به پدر گفت که جیمین رو بیاره دختره عصبانی شد
«حال»
پ.ا:بسه بعدا با جیمینم آشنا میشی
+پدر لطفا جیمین رو اذیت نکن
پ.ا: کاری باهاش ندارم دخترم نمیخوام خودتو معرفی کنی ؟
+………….
_____________
گایز من هروز یه پارت میزارم اگر شرطا رسیده باشه 🌸
شرایط:
۶لایک
۶کامنت
۷.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.