پارت پنجم زندگی جدید
اهمیت نداد لباس هاش رو دراورد هیکل ش خوش فرم بود آب دهنمو قورت دادم عضو شو کرد توم کرد جیغ زدم از درد داشتم بیهوش میشودم گفتم :ارباب درد...د...ا...ر...م بعد از چند دیگه با هم ارضا شدیم ارباب افتاد کنارم منو تو بغل اش برد ارباب بلند شد منو برد حموم منو روی صندلی گذاشت رفت وان آب کنه وقتی وان پر شد منو گذاشت توی وان گفت :برو اونور منم میخوام بشینم منم رفتم خورده پایین ارباب اومد پشتم نشست بدنم رو داشت ماساژ میداد گفت :تو خیلی زیبا جذاب هستی کنار گوشم گفت :دوست دارم دیگه نمیخواد ارباب صدام کنی اسم منو بگو تهیونگ وقتی تنها هستیم اسم منو صدا کن جلوی بقیه ارباب گفتم :باشه گفت:آفرین دختر خوب از وان دراومدیم منو گذاشت روی تخت بدنم رو خشک می کرد بعد لباس تنم داد بعد باهم خوابیدیم صبح بیدار شدم دیدم ارباب داره منو نگاه میکنه گفت :صبح بخیر منم گفتم :صبح بخیر گفت :هر شب بیا پیش من بخواب باشه گفتم :باشه گفت :لباس بپوش
این پارتم تموم شد 😊😊🙂🙃
این پارتم تموم شد 😊😊🙂🙃
۴۶.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.