زندگی رویایی فصل ۲ p1
فصل دوم
بعد از اون روز منم جواب بله رو دادم ولی حالا بگید چی شد خب برگردیم همون شب
ا/ت:معلومه
آرمان منو بوسید و حلقه رو دستم کرد
آرمان: میشه یه دقیقه روتو اون ور کنی
ا/ت: اوکی
ویو آرمان:جیغغغغغغغغغغغغغغ عررررررررر من دیگه زن دارمممم
ا/ت:😂😂😂
آرمان:عاشقتمممممم
ا/ت:فقط مامانت
آرمان دستمو گرفت گذاشت تو ماشین رفتیم دم در خونه و دستمو گرفت در باز کرد و مامانش هنوز تو خونه بود
آرمان:از این به بعد صاحب این خونه ا/ت حالا هم برو بیرون و دستمو بهش نشون داد
م/ا:خاک تو سرت (چک) رفت بیرون
ا/ت: ببخشیید
آرمان: اشکال نداره
آرمان دستمو گرفت چرخوندم
آرمان: افتخار شام دو نفره میدی
ا/ت: با کمال میل
لباس خوشگل نازمو پوشیدم و آرمان کت شلوار شو پوشید (۳۰تومنی فقط لجندا میفهمن😂)
رفتیم پایین در ماشین باز کرد و رفتیم سمت یه رستوران خوشگل که کل کافه رزرو کرده بود نشستیم و غذا رو خوردیم و که یه دفعه بارون آمد
ا/ت:پاییه ای
آرمان: معلومه
رفتیم زیر بارون رقص تانگو رفتیم که رفتیم خونه و بابام زنگ زد
بابا:عشقم چه طوره
ا/ت:ممنون میخواستم یه چیزی بهت بگم
بابا: بگو
ا/ت:منو آرمان با هم داریم ازدواج میکنیم
بابا:همون جذابه
ا/ت:اره همون
بابا:کیی
ا/ت :پس فردا ساعت ۴ عصر عقد میکنیم
بابا:خوبه منم ایرانم حتما میام
ا/ت:مممنون
ساعت ۱۱ بود هنوز و آرمان گفت بیا بریم به بچه ها بگیم
رفتیم دیسکورد خداروشکر همه بودن
آرمان: سلام
سعید: سلام
بهاره:سلام
حمید :علیک السلام
ماهان:بسم الله
ایمان: درود
بعد از اون روز منم جواب بله رو دادم ولی حالا بگید چی شد خب برگردیم همون شب
ا/ت:معلومه
آرمان منو بوسید و حلقه رو دستم کرد
آرمان: میشه یه دقیقه روتو اون ور کنی
ا/ت: اوکی
ویو آرمان:جیغغغغغغغغغغغغغغ عررررررررر من دیگه زن دارمممم
ا/ت:😂😂😂
آرمان:عاشقتمممممم
ا/ت:فقط مامانت
آرمان دستمو گرفت گذاشت تو ماشین رفتیم دم در خونه و دستمو گرفت در باز کرد و مامانش هنوز تو خونه بود
آرمان:از این به بعد صاحب این خونه ا/ت حالا هم برو بیرون و دستمو بهش نشون داد
م/ا:خاک تو سرت (چک) رفت بیرون
ا/ت: ببخشیید
آرمان: اشکال نداره
آرمان دستمو گرفت چرخوندم
آرمان: افتخار شام دو نفره میدی
ا/ت: با کمال میل
لباس خوشگل نازمو پوشیدم و آرمان کت شلوار شو پوشید (۳۰تومنی فقط لجندا میفهمن😂)
رفتیم پایین در ماشین باز کرد و رفتیم سمت یه رستوران خوشگل که کل کافه رزرو کرده بود نشستیم و غذا رو خوردیم و که یه دفعه بارون آمد
ا/ت:پاییه ای
آرمان: معلومه
رفتیم زیر بارون رقص تانگو رفتیم که رفتیم خونه و بابام زنگ زد
بابا:عشقم چه طوره
ا/ت:ممنون میخواستم یه چیزی بهت بگم
بابا: بگو
ا/ت:منو آرمان با هم داریم ازدواج میکنیم
بابا:همون جذابه
ا/ت:اره همون
بابا:کیی
ا/ت :پس فردا ساعت ۴ عصر عقد میکنیم
بابا:خوبه منم ایرانم حتما میام
ا/ت:مممنون
ساعت ۱۱ بود هنوز و آرمان گفت بیا بریم به بچه ها بگیم
رفتیم دیسکورد خداروشکر همه بودن
آرمان: سلام
سعید: سلام
بهاره:سلام
حمید :علیک السلام
ماهان:بسم الله
ایمان: درود
۶.۲k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.