پارت۳۳
پارت۳۳
¢ای...این ردیابهههه؟؟؟
—اره😈
¢ینی اون حواسش نبود...وگرنه میتونست ردیابو رد کنه
—نه نمیتونه ...هرکاری کنه نمیتونه اون ردیابو رد کنه
¢چراااا؟؟؟
—چون اونارو جوری درست کردم که فقط خودم حق دارم ردش (حذفش)...کنم....😈😈
¢واوووو
—حقم دارم که اینطوری درست کردم چون چندروز هیچ چند هفته روش فککردم که چجوری اینطوری کنمش
¢ولی از کجا میدونستیو اینطوری کردی؟؟؟
—تو به هیچکی جز خودت نمیتونی اعتماد کنی براهمین باید کارا کنی ؛
¢واوووو...داوشمیییی ولی به من اعتماد میکنی دیگع نه؟؟؟
—نهههه
¢چ..وبنسذینیمژی
—ببند دیگهههه حالا حرف بسه بگو اونا کجان برم درسی بهشون بدم کههههه
¢پیژپسسپدسسوسکیپبدب
—اوک کمر بندتو سفت بگیر 😈😈
¢کوک ترخدا یواش جانه جدتتتتتتتتت
میرن ولدیپذییذی ی
£برین اونجااا بدو بدووو
&هی صب کن بینمممم...تو یبار گفته بودی کوک تو گوشیه همتون ردیابی گذاشته ینی الان؟......
£اون گوشیشو نگا میکنه و یدفه سرشونو بالا میگیرن میبینن که ماشینه کوک جلوشونه
&بدبخت شدیم بهت گفتمممم
£من نمیزارمممم...بریم بدویینننننن
&اما.....ایشششش
—ازدسته من فرار میکنیییی😈😈
—تههیونگگگ بدوووووو
¢دارم میام بریممم
&یدفه پاش گیر میکنه میوفته : اخخخخ پاممم
£ایشش بی عرضههه.....بلندشینننن (این مردیکه مرموزه)....
&اییی نمیتونممممم
£ایشششش
—میرسن بهشون : که میخواستین فرار کنین...ته
¢اوک
¢ا.ت رو میگیره :
&ولم کنننن ایییی پامممم (گریه میکنه)
&پاممم ترخداااا ول کننننن پام درد میکنههههه
—ایگوووو.....بزارتش زمین مراقبش باش تا من حسابه اینو برسمممم...
دیش پیس پیذسپی میگیرتش میرن عمارت و اتاقه شکن\\جه
£پوزخنده حرصی میزنه
—تویه کثافت میخواستی ا.ت و خودت فرا رکنین هاننن؟؟؟....الان کاری میکنم ازاینجا بری اون دنیا تا اونجا هرچقد میخوای فرار کنننن
—اهنه داغو بدین
€بلع
&صب کننننن صب کنننن کوککک بزا یچی بگمممم
—الکی ازاین عوضی دفاع نکنننن
&صب ک....
£اهههههههع (بازم میخنده)....بچه کوچولو.....چقد زود بزرگ شدی که داری قود قود میکنیییی
-—ببنددددد
£انگار اینکه یادت رفته بابایه ایشون بااتو کشت و تو کوچیکبودی من بودم که تورو سرپرستی گرفتتتت بچهههه
—ببنددددد ....نمیخواستی سرپرستی بگیری اونقدم کوچیک نبودم که نتونم کاری براخودم کنممممم
£میخنده : من باعث شدم که تواین شدی بچهه جونننن
—ببندددد اگه یبار دیگه بهم بگی بچه این میله میکن.م تو دهنتتتت
£بیا بک.نننن
—میک...نم
&بسهههههه کوکک بزا توضیح بدم این الکی به تهیونگ گف که تو کاره مهمی داری تا منو فراری بده منم قبول کردم وگرنه اگه قبول نمیکدم الان چیزی نمیشد نه تقصیر این میشد نه من فرار میکردممممم....بفهمممم
پایان۳۳
¢ای...این ردیابهههه؟؟؟
—اره😈
¢ینی اون حواسش نبود...وگرنه میتونست ردیابو رد کنه
—نه نمیتونه ...هرکاری کنه نمیتونه اون ردیابو رد کنه
¢چراااا؟؟؟
—چون اونارو جوری درست کردم که فقط خودم حق دارم ردش (حذفش)...کنم....😈😈
¢واوووو
—حقم دارم که اینطوری درست کردم چون چندروز هیچ چند هفته روش فککردم که چجوری اینطوری کنمش
¢ولی از کجا میدونستیو اینطوری کردی؟؟؟
—تو به هیچکی جز خودت نمیتونی اعتماد کنی براهمین باید کارا کنی ؛
¢واوووو...داوشمیییی ولی به من اعتماد میکنی دیگع نه؟؟؟
—نهههه
¢چ..وبنسذینیمژی
—ببند دیگهههه حالا حرف بسه بگو اونا کجان برم درسی بهشون بدم کههههه
¢پیژپسسپدسسوسکیپبدب
—اوک کمر بندتو سفت بگیر 😈😈
¢کوک ترخدا یواش جانه جدتتتتتتتتت
میرن ولدیپذییذی ی
£برین اونجااا بدو بدووو
&هی صب کن بینمممم...تو یبار گفته بودی کوک تو گوشیه همتون ردیابی گذاشته ینی الان؟......
£اون گوشیشو نگا میکنه و یدفه سرشونو بالا میگیرن میبینن که ماشینه کوک جلوشونه
&بدبخت شدیم بهت گفتمممم
£من نمیزارمممم...بریم بدویینننننن
&اما.....ایشششش
—ازدسته من فرار میکنیییی😈😈
—تههیونگگگ بدوووووو
¢دارم میام بریممم
&یدفه پاش گیر میکنه میوفته : اخخخخ پاممم
£ایشش بی عرضههه.....بلندشینننن (این مردیکه مرموزه)....
&اییی نمیتونممممم
£ایشششش
—میرسن بهشون : که میخواستین فرار کنین...ته
¢اوک
¢ا.ت رو میگیره :
&ولم کنننن ایییی پامممم (گریه میکنه)
&پاممم ترخداااا ول کننننن پام درد میکنههههه
—ایگوووو.....بزارتش زمین مراقبش باش تا من حسابه اینو برسمممم...
دیش پیس پیذسپی میگیرتش میرن عمارت و اتاقه شکن\\جه
£پوزخنده حرصی میزنه
—تویه کثافت میخواستی ا.ت و خودت فرا رکنین هاننن؟؟؟....الان کاری میکنم ازاینجا بری اون دنیا تا اونجا هرچقد میخوای فرار کنننن
—اهنه داغو بدین
€بلع
&صب کننننن صب کنننن کوککک بزا یچی بگمممم
—الکی ازاین عوضی دفاع نکنننن
&صب ک....
£اهههههههع (بازم میخنده)....بچه کوچولو.....چقد زود بزرگ شدی که داری قود قود میکنیییی
-—ببنددددد
£انگار اینکه یادت رفته بابایه ایشون بااتو کشت و تو کوچیکبودی من بودم که تورو سرپرستی گرفتتتت بچهههه
—ببنددددد ....نمیخواستی سرپرستی بگیری اونقدم کوچیک نبودم که نتونم کاری براخودم کنممممم
£میخنده : من باعث شدم که تواین شدی بچهه جونننن
—ببندددد اگه یبار دیگه بهم بگی بچه این میله میکن.م تو دهنتتتت
£بیا بک.نننن
—میک...نم
&بسهههههه کوکک بزا توضیح بدم این الکی به تهیونگ گف که تو کاره مهمی داری تا منو فراری بده منم قبول کردم وگرنه اگه قبول نمیکدم الان چیزی نمیشد نه تقصیر این میشد نه من فرار میکردممممم....بفهمممم
پایان۳۳
۳۳۹
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.