تصمیم گرفتم سناریو نویسم اگه بد شد ببخشید
تصمیم گرفتم سناریو نویسم اگه بد شد ببخشید
موضوع (وقتی کیک درست میکنی میخوای بزنی تو صورتشون ولی میخوره تو صورت خودت)
نویسنده:موضوع بسی سم😂
خب شروع
__________________________________
مایکی
مایکی بیرون بود و تصمیم گرفتی بلد شی کیک درست کنی همه چیز رو اماده کردی و کیک رو با هزار بدبختی درست کردی بعد از کلی خامه ای شدن یه کیک خامه ای اماده کردی
چند ساعت گذشت تو هم که حوصلت سر رفته بود تصمیم گرفتی سر مایکی کرم بریزی پس قرار شد وقتی امد کیک رو بزنی تو صورتش
* پرش به یک ساعت بعد
تا صدای در رو شنیدی بلند شدی و رفتی کیک رو برداشتی تا بزنی تو صورت مایکی
رفتی پشت در وایسادی ،مایکی وارد شد کمی اطراف رو نگاه کرد بعد تورو صدا زد ولی وقتی صدایی نشنید جلو رفت همین که چند قدم جلو رفت صداش زدی
:مایکی!
همین که برگشت خواستی کیک رو بزنی تو صورتش که جاخالی داد پات سر خورد و افتادی زمین و کیک هم خورد تو صورتت
با قیافه واد د فاز داشتی دیوار رو نگاه میکردی و اتفاق رو تجزیه میکردی که دیدی مایکی پخش زمین شده و داره میخنده
یه اخم کیوت کردی و گفتی
: مایکیییییی خنده ندارهههههه
خندشو قطع کرد بلند شد و کنارت نشست بعد با انگشتش کمی از خامه روی صوتت رو گذاشت تو دهنش و گفت
: کیک چانننننن خیلی خوشمزه ای😊
پوکر شدی و گفتی
:قبلا دوریاکی چان بودم الان کیک چان
بعد سریع با سر تایید کرد
بلند شدی و رفتی صورتت رو شستی
امدی دیدی مایکی رو مبل نشسته رفتی کنارش نشستی و به تلوزیون زل زدی
نگاه های خیره مایکی رو احساس میکردی برگشتی سمتش و گفتی
: مایکی !جاییم کیکیه چرا هی نگا...
ولی حرفت با بوسه ای که روی لبات زد نصفه موند
وقتی ازت جدا شد تک خنده ای کرد و گفت
: مزه کیک میدی
گونه هات از خجالت سرخ بود کوسن مبل رو برداشتی و باهاش صورتت رو مخفی کردی
دوباره صدای خنده مایکی رو شنیدی بعد که خندیدنش تموم شد زیر لب گفت
:دوریاکی چان خیلی کاوایی هستی
لبخندی زدی و به تلوزیون نگاه کردی
____________________
ایزی ایزی تامام تامام
خب بگین ببینم خوب بود
موضوع (وقتی کیک درست میکنی میخوای بزنی تو صورتشون ولی میخوره تو صورت خودت)
نویسنده:موضوع بسی سم😂
خب شروع
__________________________________
مایکی
مایکی بیرون بود و تصمیم گرفتی بلد شی کیک درست کنی همه چیز رو اماده کردی و کیک رو با هزار بدبختی درست کردی بعد از کلی خامه ای شدن یه کیک خامه ای اماده کردی
چند ساعت گذشت تو هم که حوصلت سر رفته بود تصمیم گرفتی سر مایکی کرم بریزی پس قرار شد وقتی امد کیک رو بزنی تو صورتش
* پرش به یک ساعت بعد
تا صدای در رو شنیدی بلند شدی و رفتی کیک رو برداشتی تا بزنی تو صورت مایکی
رفتی پشت در وایسادی ،مایکی وارد شد کمی اطراف رو نگاه کرد بعد تورو صدا زد ولی وقتی صدایی نشنید جلو رفت همین که چند قدم جلو رفت صداش زدی
:مایکی!
همین که برگشت خواستی کیک رو بزنی تو صورتش که جاخالی داد پات سر خورد و افتادی زمین و کیک هم خورد تو صورتت
با قیافه واد د فاز داشتی دیوار رو نگاه میکردی و اتفاق رو تجزیه میکردی که دیدی مایکی پخش زمین شده و داره میخنده
یه اخم کیوت کردی و گفتی
: مایکیییییی خنده ندارهههههه
خندشو قطع کرد بلند شد و کنارت نشست بعد با انگشتش کمی از خامه روی صوتت رو گذاشت تو دهنش و گفت
: کیک چانننننن خیلی خوشمزه ای😊
پوکر شدی و گفتی
:قبلا دوریاکی چان بودم الان کیک چان
بعد سریع با سر تایید کرد
بلند شدی و رفتی صورتت رو شستی
امدی دیدی مایکی رو مبل نشسته رفتی کنارش نشستی و به تلوزیون زل زدی
نگاه های خیره مایکی رو احساس میکردی برگشتی سمتش و گفتی
: مایکی !جاییم کیکیه چرا هی نگا...
ولی حرفت با بوسه ای که روی لبات زد نصفه موند
وقتی ازت جدا شد تک خنده ای کرد و گفت
: مزه کیک میدی
گونه هات از خجالت سرخ بود کوسن مبل رو برداشتی و باهاش صورتت رو مخفی کردی
دوباره صدای خنده مایکی رو شنیدی بعد که خندیدنش تموم شد زیر لب گفت
:دوریاکی چان خیلی کاوایی هستی
لبخندی زدی و به تلوزیون نگاه کردی
____________________
ایزی ایزی تامام تامام
خب بگین ببینم خوب بود
۹۴۵
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.